از روز اول شروع شد. هر معلمي كه اومد، گفت هر جلسه درس رو مي پرسه. همه درس دادن، درس ميدن، مي پرسن و امتحان مي گيرن…همه ميان برامون از امتحان نهايي و تاثيرش روي كنكورمون حرف مي زنن. از سرنوشت ميگن. از بومي سازي انتقاد مي كنن. گاهي يك زنگ تمام معلم با سرعت نور درس ميده و ما هم وضعمون مثل كتاب سهراب “ما هيچ ما نگاه” هستش ! اما من ناراحت نيستم ! از اينكه سرم شلوغ باشه لذت مي برم. از اينكه مجبورم 3 ساعت بشينم و تمريناي آبكي تابع كتاب وزارتي رو حل كنم يا اينكه توي يه روز فيزيك و زمين شناسي و تاريخ جواب بدم خسته نيستم. از اينكه مجبورم ترتيب سختي كاني ها* رو در عرض 5ثانيه براي معلم بگم ناراحت نيستم. از اينكه تمام زنگ تفريح ده دقيقه اي رو بايد دين و زندگي بخونم و از اينكه هفته اي يك بارم وقت نمي كنم بيام نت عصباني نيستم…نه تنها عصباني نيستم، تازه كِيفم مي كنم ! اين براي خودمم غير عاديه ! امسال مدرسه به طرز عجيبناكي به من خوش مي گذره. اما اين مدرسه نيست كه عوض شده…در واقع وضع از پارسالم بدتر شده؛ اين منم كه عوض شدم ! در راستاي بومي سازي منم ساخته شدم ! شايدم به قول پگاه “آدم حسابي” شدم ! وقتي مي بينم صبح راحت از جام پا ميشم، وقتي شب دلم براي مدرسه تنگ ميشه، وقتي مي بينم دلم مي خواد معلم زودتر از راه برسه، تقريبا شاخ در ميارم ! خيلي وقت بود كه عشق به مدرسه از دلم رفته بود. به هر حال اين وضع خيلي خوبه. اميدوارم همين طور بمونه، و اميدوارم همه ي اونايي كه شاد نيستن، اين احساسو پيدا كنن !
پ.ن: من با ايرانسل اينجا رو چك مي كنم، اما براي آپ كردن، بايد يه وقت درست و حسابي فراهم بشه، كه معمولا هر دو هفته يك بار اتفاق مي افته !
پ.ن2: احساس كردم منم وقايع اتفاقيه ي مدرسه رو بنويسم بد نيست، فقط براي ابراز وجود… ببخشيد اگر براتون تكراري بود !
* تالك ژيپس كلسيت فلوئوريت آپاتيت اُرتوز كوارتز توپاز كرندوم و الماس