پاسخ : خاطرات سوتیها
قرار بود دسته جمعی بریم گردش واینا ولی خب من قبلش جایی کار داشتم واول رفتم دنبال کارم بعد رفتم پیش بقیه ,وخب لباسام یکم رسمی بود, حالا اونجا داشتیم والیبال بازی میکردیم ومن هی خرابکاری میکردم :-" برادر زن داداشم برگشت گفت خو چرا داری هی خراب میکنی تو!؟!؟ منم گفتم خو لباسم...