پاسخ : جرئت حقیقت
این بازی خیلی حال میده تا وقتی خودت مجبور به انجامش نشی :>
یه بار مجبورم کردن برم تو کلاسایه اول داد بزنم " من شوهرررر مییخوام " ;D :)) تا چند روز بعد هر کی منو میدید میگفت این همونه که شوهر میخواد
یه بارم رفته بودیم اردو یه شبه باغرود نصفه شب بود قرار شد برم پشت در اتاق...
پاسخ : گند های دوران كودكی
همسایمون از این مرغ عشقا داشتن .بعد عمری اینا تخم گذاشته بودن که من رفتم تخماشونو ببینم دیدم تخما چقد کوچیکن برشون داشتم انقد فشار دادم تا شکستن >) >) منم از ترس محل رو ترک کردم :-ss :-sیادمه دختره همسایمون تا چند روز واسه جوجوهاش گریه میکرد منم به روی خودم نمیاوردم...
پاسخ : جای زخم ...
من از اون بچه شیطونا که رو اعصاب مامان بابا میدون بودم .تو بچگی چنان کارای خطرناکی کردم الان زنده ام خیلیه ;;)
یک کار احمقانه ای که کردم اینه : دوم یا سوم دبستان که بودم میل بافتنی مامانمو فرو کردم تو سوراخ پریز برق برای اینکه ببینم میل بافتنی رساناست یا نه :> هیچی دیگه...