پاسخ : سوتیها
پریروز صبح مامان بزور چتر رو چپوند تو بغلم و دم در انقد وایساد تا مطمین شه مجهز به انواع سیستم های امنیتی در برابر سرما دارم می رم دانشگاه !
خلاصه تو راه خوشحال و خندون از هوای ابری و تاریک و بارونی (عاشق این هوام :) ) داشتم می رفتم طرف میدون صنعت ؛ یهو یه پسره از کنارم رد می شد...