چون یه جاهایی نمیشه هم احساست هدف باشه هم خود زندگی کردنت. بابت همینه که مثلا افراد شهید میشن تا حس رضایت از زندگی، امیدواری به آینده در جهانی دیگر و دگرخواهی داشته باشن. ساده تره اگر فرض بگیریم احساسات ما به کل چیزی جز ابزار زندگی نیستن.
خیلی نظر جالبی بود ممنونم
اینطور که از نفر شما برداشت کردم پس احساسات چهارپایی برای رسیدن به مقصده...جاده زندگیه و مقصد نامعلوم و احتمالا برای هرکس متفاوته..؟
قربانت. ببین من کلا اینجوری میبینم که اگه فرض اول آدم بهینه نباشه، باقی شبکه ی باور رو نمیتونه خوب بچینه. فرض اول من اینه که من یک موجودی ام که مهمترین بعدم بعد زیستی خودمه. نمیتونم این فرض رو به بقیه هم تعمیم بدم اما فرض اولم رو از زندگی شروع میکنم خودم. هیچ چیزی فراتر از زندگی نیست برام. احتمالا.