مثل منی دقیقا!ولی احساسات ثانویه ات خیلی شدت بالایی داره و پایداره. راست میگفت. از اتفاقها راحت نمیگذرم. توی ذهنم کششون میدم.
باورت میشه من احساسات ثانویه رو بقدری تو ذهنم کش میدم سردرد میشم و کلی مرض ذهنی و روانی میگرم
اصن از کنار هیچ چیزی نمیتونم بی تفاوت رد شم مخصوصا اگر مربوط به خودم باشه.
هزار بار گفتم بازم میگم"من انسانی هستم که از شدت زیاد فکر کردن و عمیق فکر کردن در عذابم".نیاز دارم یکی بیاد ذهنمو یه ماهی از برق بکشه تا مث بقیه عادی زندگی کنم.
اما کلا "پذیرنده"ی خوبی هستم ینی میپذیرم اوکی تموم شد یا این اتفاق افتاد یا حالا هرچی و ازش میگذرم ولی تو ذهنم کشش میدم و اسیبش متوجه خودم میشه یه مدتی,ولی بعد چن روزی به مرحله ی پذیرفتن نهایی میرسم