پاسخ : تا حالا ضایع شدین/کردین؟
کلاس زبان بودم دوستم زنگ زد قطع کردم اس داد که زنگ بزن بهم کار واجب دارم گفتم سر کلاسم بعد زنگ میزنم رفتم خونه زنگ زدم بدون سلامی چیزی گفتم خو ب...ال ببینم چرا مزاحمم شدی زود باش ... مامانش گفت سلام سارا جان منم خیط شدم .....
پاسخ : جرئت حقیقت
دوستم ولیمه داده بود همه ی بچه ها رو به یه رستوران دعوت کرده بود چهار نفرمون که پیش هم نشسته بودیم داشتیم این بازیو میکردیم که من جرئت و انتخاب کردم بعدشم مجبور شدم در مدت 10 ثانیه یه پیش دستی پر خیار شورو بخورم .... اینقد شور بودن که سرم گیج میرفت اخرشم کلی بچه ها برام دست...
پاسخ : عبرت بگیریم
عبرت گرفتم راس گفتن اونم به پدرو مادر خیلی به آدم کمک میکنه . و دیگه این که هیچ کسی به اندازه ی مامان و بابای آدم قدر آدمو نمیدونن و آدمو دوست ندارن و دیگه این که نباید به کسی به جز اعضای خانواده اعتماد کرد حتی اگه طرف دوست جون جونیت باشه :|
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تنها کارتونی که دیدم تام و جری و میگ میگ بود که اونم صبا موقع رفتن به مدرسه میدیدم .... اعترافم میکنم که تا حالا عصر یخ بندان ندیدم و اصنم ازش خوشم نمیاد :)
پاسخ : اولینهاتون تو سمپادیا
من اولین پیام خصوصی رو از سونــــــــــــــــــــــــــــامی گرفتم که دوستمه .... اولین پستیم که نظر گذاشتم سوتی ها بود ... :-??
پاسخ : قدیمیترین خاطرهای که یادتون میاد
با خانواده رفته بودیم انزلی منو خواهرمو پدرجونم سوار قایق شدیم حدودا دوسه سالم بود .. از قایق میترسیدم وقتی هم بیرون اومدیم کلی گریه کردم مامانمم برای داداشم از این گوشی اسباب بازی ها گرفته بود دعوا گرفتم باهاش که بدتش به من ...
پاسخ : سوتیها
داشتم تو ماشین برای مامانو بابام در مورد یه اتفاقی حرف میزدم میخواستم بگم قالپاق ماشین افتادش گفتم قالتاق ماشین افتاد .. مامانمم کلی اذیتم میکرد یه چن دقیقه بعد که جلو تر رفتیم به یه تانکر حمل بنزین رد میشد گفتم وای بابا مواظب باش نزدیک بود بخوریم به اون تریلیه :| :-??