نتایج جستجو

پاسخ : عکس قضیه تالس و اثبات آن آره B و C رو جا به جا گذاشتم ولی فرقی تو مساله نمی کنه الانم بخوام جا به جاش خیلی طول می کشه... بنابراین وللش... ;D

پاسخ : عکس قضیه تالس و اثبات آن اولا خود برهان خلف چیه؟ در روش برهان خلف، برای آنکه ثابت کنیم قضیه‌ای درست است، ثابت می‌کنیم که خلاف آن قضیه، یعنی نقیض آن، نادرست است. (کپی پیست ویکیپدیاهه) خب این عکس رو در نظر بگیر: فرض: AD/AB = AE/AC حکم: DE ll BC ما می دانیم DE با BC موازی نیست...

پاسخ : روز تولد پارسال اولین سالی بود که گروه دوستیمون رو تشکیل داده بودیم و بعد از تشکیل گروه یه هفته بعدش تولد من بود... دوستام یه صندلی گذاشتن وسط کلاس و میزا رو کشیدن عقب منو رو صندلی نشوندن و همه ی بچه های کلاس دور صندلی روی زمین نشستن... چه قدر خوش حال شدم... واقعا روز خوبی بود... بچه ها...

پاسخ : معلم های فراری ما دوم راهنمایی یه معلم عربی داشتیم خیلی رو اعصاب بود گوشش نمی شنید بعد سر کلاس سوال می پرسید وقتی که دانش آموز جواب می داد یه دو سه دقیقه بعدش می گفت چرا جواب نمی دی دیگه وقتت تموم شد و براش منفی می ذاشت... خلاصه بچه ها رفتن جلوی در دفتر همه نشستن و گفتیم تا این معلم نره...

پاسخ : تقلب ما سر بعضی امتحانا سر جوابا وسط امتحان با هم بحث می کنیم از اون سر کلاس بچه ها به ما می خندن ;D چه روش های تقلبی که نساختیم مخصوصا برای امتحانای تستی: می گفتیم خانم من دو ساعته سر سوال سه موندم یعنی این که جواب سوال سه گزینه ی دو میشه ;D... یادمه اولین بار که تقلب کردم چهارم...

پاسخ : نوستالـــژی نوستالژا یعنی پیدا کردن نامه ی اول راهنمایی... نوستالژا یعنی به یاد افتادن دشمنی هایی که در طی یک سال و نیم با کسی داشتی که الان صمیمی ترین دوستته... نوستالژا یعنی خواندن کانورسیشن هیستوری یاهو مسنجر... نوستالژا یعنی یاد خاطره ی اردو شبانه افتادن... نوستالژا یعنی گوش دادن...

پاسخ : تا حالا تو مدرسه آب بازي كردي....؟ به ما تو راهنمایی هیچ وقت نمی ذارن آب بازی کنیم ولی پارسال روز قبل از تعطیلات عید زنگ تفریح آخر بود که با التماس از ناظمم اجازه خواستیم که آب بازی کنیم اون هم اجازه داد ما هم تا جایی که تونستیم همدیگه رو خیس کردیم و شلنگ آب رو گرفتیم رو هم زنگ آخر هم...

پاسخ : تیزهوشان قبول شدم ! من تو دوران دبستان بچه ای بودم که مامانم هلم میداد تا درس بخوانم منم یکی از روش هام برای فرار از درس این بود که می رفتم تو دستشویی قایم میشدم کتاب داستان می خواندم :-" مامانم هم پس از مدتی به ماجرا پی برده بود و دعوام می کرد اگه زیاد می موندم منم یادمه نشسته بودم...