پاسخ : گنجینه خاطرات
این خاطره مال 1 مهر سال 89 بود:
با استرس دیدن معلمها و شروع شدن بدبختی ها و خوشحالی فک
زدن با اراذل اوباش عزیز وارد کلاس می شویم با دیدن خانم حبیبیان
دست ها اتوماتیک به جهت جلو کشیدن مقنعه عمل میکنند وشلوارها
با کفش ها انس می گیرد و به هنگام دیدن همکلاسی ها فریاد...