پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق
آخرین برگ
ريشه دارم در خاك كهنم
پرچم عشق است حرفم
سخنم
جنس آتش دارد پيرهنم
باد مي آيد باد
مي فزايد بر افروختنم
بايد مي آيد، باد
مي نوازد او موسيقي پاييزي را
برگ ها را مي رقصاند، مي لرزاند
باد مي تازد با موسيقي خشم
مي زند شلاق بر جان و تنم
من مي ريزم...
پاسخ : خنده بر هر درد بی درمان دواست
تذکر واجب: دوستانی راه و بیراه تاپیک های مرا پاک می کنند... خوب است یک گشتی در این فروم بزنند ماشاءالله این قدر اسپم برای پاک کردن وجود دارد که حد ندارد بگذارند ما کارمان را انجام بدهیم!!... :) ;) :-w
به اندازه علم
واعظي در بالاي منبر سخن مي گفت ، مساله اي...
پاسخ : باغ حکایت و لبخند
آستین نو ، بخور پلو
می گویند روزی بهلول را به مهمانی دعوت كردند. بهلول با لباس كهنه و مندرس به آن مهمانی رفت و در صدر مجلس نشست. مهمانها یكی پس از دیگری وارد مجلس شدند و آنقدر به بهلول گفتند: « یك خرده پایین تر، یك خرده پایین تر.» تا بهلول دم در نشست و روی كفشهای...
پاسخ : کاریکلماتورهای زیبا
راستش من می خواستم به دوستانی که راه و بیراه تاپیک های من را پاک می کنند بگویم خوب است اول یک گشت کاملی در فروم بزنند و ابتدا از مطالبی شروع کنند که حتما باید پاک شوند... اگر همین تاپیک را نگاه کنید متوجه حرف من خواهید شد...
می خواست در مصرف عقل صرفه جویی کند،عاشق...
پاسخ : سمپادیا - شعور
سلام
البته حقیر سراپا تقصیر سعی می کرد
کمتر اسپم بدهد... اما امروز متوجه شدم پنجاه مورد از مطالب من حذف شده است...
کمی سخت گیرانه است این کارها... ببخشید.
پاسخ : شعر و شاعر
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهی بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ...
پاسخ : شعر و شاعر
کل کل شعری سیمین بهبهانی و ابراهیم صهبا
این مناظره شعری با شعر ” آزار ” سیمین بهبهانی شروع می شود و با جوابیه رند تبریزی پایان می گیرد .
يا رب مرا ياري بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دلنشين
صد شعله در جانش زنم...
پاسخ : کاریکلماتورهای زیبا
يك عمر منتظر تولد مرگم مي مانم.
سر همه پادشاهان كلاه گذاشته اند.
بخاطر احترام مجبور به كلاهبرداري شدم.
نظامي ها وقت رفتن هم سلام مي دهند.
زندگي در جشن تولد مرگ شركت نمي كند.
آدم بي اراده كشيدن خجالت را هم نمي تواند ترك كند.
آنقدر كم غذا مي خورد كه انگل ها از دستش...