پاسخ : تا حالا جوگیر شدی؟
من کلا ادم جوگیری هستم
یه دفه سر کلاس بسکتبال از فاصله ی دور یه گلی زدم از بین دست بچه های تیم مقابل که همه کف بر شده بودن خودمم دهنم وا مونده بود و البته دهن دبیرمون که هی بهمن متلک می نداخت که بلد نیستم حسابی سرویس شده بود
یعنی تو بازی های جام جهانی هم نمی شد چنین گل...
پاسخ : تا حالا ضایع شدین/کردین؟
با خواهرم رفتیم یه مغازه سوپری برای خرید
فروشندش یه پسر جوون بود که با خواهرم آشناست
با خواهرم سلام و احوال پرسی کرد بعدش که منو دید با یه لبخند و یه لحن صمیمانه به من سلام کرد
منم اخم کردم و خیلی بد جوابشو دادم
جوری با اخم جوابشو دادم که اصن سلام کردن دیگه یادش...
پاسخ : تا حالا ضایع شدین/کردین؟
از زبون یکی از دوستان:
چند وقت پيش با بابام دعوام شد، دستشو برد بالا که بزنه تو صورتم…!
منم يهو رفتم تو فاز هندي گفتم:(این قسمت رو با لهجه ی آلن دلون بخونید)
بزن بابا..!
بزن !
بزن بذار بفهمم که پدر بالا سرمه…!
بزن که بفهمم هنوز بي صاحاب نشدم…!
بزن بابا!
و در...
پاسخ : اعترافگاه !
بابام اعتراف کرد مکه که رفته بودن با یکی از دوستاش زودتر می رفتن رستوران برا غذا و نوشابه هایی رو که گذاشته بودن سر میزا همرو تکون می دادن
بعد وقتی که مردم نوشابه هارو باز می کردن برا خوردن از بس فشار توش زیاد شده بوده که تمام نوشابه می ریخته رو لباسشون و حتی یه قطرشم نمی...
پاسخ : سوتیها
امروز داشتیم از توی یه جاده ی جنگلی رد می شدیم بابا نگه داشت چند دقیقه استراحت کنیم
من با شوق و ذوق بسیار:وای مامانی گوش کن صدای دارکوب می یاد.چه نازه
مامانم:دختر گلم ... این صدای ماشین سنگ بریه
;D ;D
پاسخ : سوتیها
واسه امتحان عربي دو روز وقت داشتيم
منم تصميم گرفتم از روز اول شروع كنم برا خوندن(كاري كه برا هيچ امتحاني انجام ندادم)
تقريبا نصفشو روز اول خوندم
صبح روز بعد وقتي مي خواستم شروع كنم بقيشو بخونم صفحه اول كتابو ديدم
و متوجه شدم همه ي اونايي كه روز قبلش خوندم حذف بوده :-L X-( :-L...
پاسخ : سمپادی ها نجف آباد
نه بابا اگه ما مي خواستيم مغرور بشيم كه اصن بهشون نمي داديم
شما راجع به ما چي فك كردي
فقط گفتم فاطمه خانوم بدونن يه موقع الكي نخوان به خودشون زحمت بدن
راستي زهرا قبول شد؟
پاسخ : سمپادی ها نجف آباد
عزيزمي
انقدر خودتو تحويل مي گيري؟
تنها كاري كه بچه هاي ما مي تونن با شما داشته باشن برنامه نويسيه
كه منو و خانم مهندس برنامه هارو نوشتيم پخش كرديم بين بچه ها
...
پاسخ : اعترافگاه !
ديدين تو تلوزيون يا جاهاي ديگه مثلا اين طوري شماره تلفن ميدن:
7-53546785
وآخرش مي گن 5 الي 7
تا يه مدت پيش همش به اين فكر مي كردم كه اين خط تيره رو از رو تلفن چطوري بايد زد ;D
پاسخ : بلاهايي ك برادرا/خواهرا سرمون ميارن!
من دو تا خواهر بزرگتر دارم كه دوتاشون ازدواج كردن يكيشون 29 سالشه اون يكي24 سال
هميشه با كوچيكتره دعوت ميكنم و هميشه جلوش كم ميارم
چند سال پيش يه جوري با مشت زد تو دهنم كه دوتا دندون بالاييم لب پايينمو پاره كرد و يه عالمه خون اومد
يه باره ديگه شونه زد...
پاسخ : خاطره نویسی روزانه
هيچ وقت يادم نمي ره كه
امروز يه عالمه درس خوندم (زيست خوندم ~X()خسته شدم :((
شب كه شد شام درست كردم در حد المپيك
بعدش پدر عزيزم از خواهرم به خاطر درست كردن شام تشكر كرده
خواهز عزيزم هم اصلا به روي خودش نياورد كه من همه ي كارا رو كردم
رو كه نيست.. :-?? :-L >:p