پاسخ : خوردن سر کلاس
ما امسال کلاسای ریاضیمون ادغام بود دیگه من تو این کلاسا با یکی از دوستام که پایه ی خوردنو حرف زدنه میشستم
تو یکی از همین کلاسا که معلم ریاضیمون در حال درس دادن بود وقتی روشو کرد اونور زود ساندویچمو گاز زدم همون موقع برگشتو صاف تو چشای من با لپ باد کردم مواجه شد! و با خنده...
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد
این خاطره مربوط به 2 یا 3 سالگیمه که یادم مونده البته به صورت هاله! مامانم چند روز پیش یرام تعریف کرد!
یه روز مامانم تو آشپزخونه بوده که دستشو برق میگیره بعد مامانم میشینه یه گوشه آشپز خونه میگه وای دستمو برق گرفت
(از این جا به بعدشو یادم میاد)بعد چند...
پاسخ : سوتیها
با اجازتون میخوام سوتی یکی از معلمامونو بنویسم.
سال سوم راهنمائی یه معلم اجتماعی برامون آورده بودن(نمیدونم راستش از کجا!!!) ایشون معلم حرفه ی اولی ها هم بودن :-?
ما همممیشه سر کلاس از دست ایشون اینطوری بودیم X_X :-L ~X( :o :-w یه روز ایشون میخواستن از ما امتحان بگیرن همون روز...
پاسخ : سوتیها
من بچه که بودم فک میکردم چاپلوسی یعنی این که یکیو خیییلی دوست داشته باشیو بهش بگی و ازش جلوی خودش تعریف کنی واسه همین سال سوم دبستان کلی به معلممون گفتم خیلی ماهید من شمارو خیلی دوست دارمو اینا اونم میگفت منم دوست دارم عزیزم کلا خیلی فضا عاطفی شده بود منم واسه که عاطفی تر بشه...
پاسخ : سانحه!
وقتی 8 سالم بود توی یکی از مسافرتای شیراز به مشهد(من تا 12 سالگی شیراز بودم) که عید بود تصمیم گرفتیم برای اولین بار با ماشین خودمون مسافرت کنیم اما نه از این جور مسافرتا :-ss چشمتون روز بد نبینه وقتی رسیدیم به کویر طبس هوا خیییلی گرم بود شیشه های ماشینم بالا بود یه آهنگ خواب آور...
پاسخ : وقتی فهمیدی تیز هوشان قبول شدی
واسه دبیرستان مرحله اول که دوستم از خواب بیدارم کردو از خواب پریدم :oو با استرس رفتم نگاه کردم البته مرحله اول خیلی آسون بودو میدونستم قبول میشم. :>
اما واسه مرحله دوم بازم دوستم بهم خبر داد من پشت در اتاق وایساده بودم [-o< [-o< خواهرم رفت نگاه کنه اون از...