پاسخ : سرکار گذاری !
دقيقا هفته اول مهر 91 بود من اول صبح با يكي از دوستام رفته بودم توي اون يكي كلاس واسه ديدن يكي از بچه ها كه يدفه يه دختره اومد رو به ما به يه كيف كه روي يه صندلي بود اشاره كرد و گفت :اين كيف مال كيه ؟! شما ميدونين ؟!
بعد من ديدم كسي صداش در نيومد و خيلي وقت بود كسي رو اسكل...
پاسخ : جرئت حقیقت
يه بار من جرعت رو انتخاب كردم !!!
بعد همون موقع تو حياط ولو بوديم يكي از معاونا اومد گفت : يكيتون بياد كمك من اتاقمو تميز كنم !!!!!
كلا همه از دست اين فرارين!!!!!
بعد من بدبخت مجبور شدم از تفريحم بزنم برم كمكش!!! :|
تا اخر زنگ ازم بيگاري كشيد! :/
پاسخ : کل کل کردن!
اوه اوه !!!
من كه يه بار اينقد با يه معلم دعوا كردم كه نزديك بود گريه بشه!!
اخه من كلا زبون درازم بعد معلما نميتونن جوابمو بدن ضايه ميشن!
سوم راهنمايي يه معلم رياضي داشتيم خيلي بين ما فرق ميزاشت !! :/
منم هميشه شاگرد اول بودم ولي اين با يكي ديگه خيلي خوب بود.
خلاصه هفته اخر...
پاسخ : بدترین استرس !
واي ! هنوز وقتي اسمش مياد تنم ميلرزه!!
ما امتحان مستمر رياضي داشتيم بعد معلم مطالعات مراقب ما بود. من كلا حرفه اي تقلب ميكنم كه هيشكي نميفهمه !!
ولي اين معلمه خيلي تيزه. اين دوست ديوونه ي منم اومد سوالو رو يه كاغذ نوشت بعد گرفتش كنار ماشين حساب داد به من!!!!
بعد من داشتم...