هروقت از نبود خوشی و سختی ها و بلایای زندگی تو چنين جغرافیایی که مینالیدم، همیشه میشنیدم که بابا ناشکری نکن، همین که همه سالمید و کنار هم، بسه.
واقعیت اینه که دیگه خیلی وقته هیچ امنیتی از این بابت هم حس نمیکنم، هرچند "فعلا" زنده باشیم.
شایدم ذهن من بیمار شده دیگه! نمیدونم.
این که ادغام دوتا سلول، میشه یک انسان. همینقدر راحت، همینقدر عجیب
این که مجبوریم به زاده شدن
این که مجبوریم به مرگ
این که مجبوریم به زندگی کردن، به معنادادن بهش، به زنده بودن. با این حال که ما فقط دو سلول ساده ایم. که میشد عدم محض باشیم!
یا ارّه باش بر تن سختم
یا تیغ نصفه داخل تختم
یا سم بریز پای درختم
وقتی تبر وجود ندارد
وقتی در انتهای زمینی
وقتی که جز دروغ نبینی
وقتی که در قفس بنشینی
انگار پر وجود ندارد
گفتند پشت هر درِ بسته
آزادی است و قفلِ شکسته
گفتند پشت هر درِ بسته…
دیدیم در وجود ندارد!
گفتیم: شُکر! چشمِ تری نیست
گفتیم...
دقیقا قضیه همینه که فمنیسیم همچین چیزی نخواسته و نگفته، از حقوق برابر و درست حرف میزنه. شما اگر نهاد و حتی افراد شاخص درست این مکتب رو -چه ایرانی و چه غیر- دنبال کنید، قطعا متوجه خواهید شد که برای مثال اگر حق کار سالم و درآمد منطقی خواسته، برای این خواسته که توجیه سرپرست بودن مرد برای خانواده رو...
باورم نمیشه تو جامعه متعلق به سمپادی، پایه های چنین مسائلی نیاز به توضيح دارن. جای تلاش و مبارزه برای دست یافتن به همون بدیهیات! بگذریم
انقدر و انقدر کتاب و ژورنال و بلاه و بلاه که توضيحات دقیق از تعاریف چنین جنبشی ارائه داده باشن وجود داره که نیازی به گفتنش نیست. در حد یه تاپیک و جمع دوستانه...
هر کدوم از ما حداقل سه نقش داریم و یا میتونیم داشته باشيم. با توجه به اینکه مشکلات به گستردگی که نورا بهش اشاره کرد و حتی بيشتر هست، بهتره اینجا فقط درباره موضوع زن و کودک حرف بزنم.
1-من در نقش یک فعال اجتماعى چه کاری میتونم انجام بدم؟
برای اینکه نام یک فعال و حامی رو بتونید حمل کنید، باید...
درسته. البته شاید این حرف هام مستقیم به دخترکی که رفت مربوط نباشه، اما قطعا غیر مستقیم مربوطه، پیرو حرفت :
من شخصا به همین علت هایی که گفتم، بنابر دغدغه هایی که تو چشم من پررنگ تر بودند دنبالشون کردم. وقت گذاشتم، اهمیت میدم. ولی محدوده ای ندیدم که یکی رو انتخاب کنم. من مثلا فعال حقوق کودک و حامی...
قطعا نباید فقط اون مرد رو سرزنش کنیم. با سرزنش کردن صرف این فرد، موضوع تبدیل میشه به یک مشاجره خانوادگی شخصی و اصلا رویکرد به مسأله عوض میشه. چیزی که اصل سرزنش پذیر ماجراست، عوامل و شرایطی هستن که منجر به چنین اتفاقی شدن، ضد-فرهنگ غلط، نظام مرد سالاری، باورهای چرند، آموزش ناکافی و اشتباه، و ده...
بحث سر عین جملاتی که گفتید میکنم. این حرف هایی که الان میزنید، قابل تأمل هستن و درست. ولی اون حرف ها، رنگ دیگه ای دارند.
و بذار دقیق تر بگم بحثم چیه. بحث اینه که دقیقا اگر به قول شما با داس نمی کشت و خفه میکرد، و تو این مدت فرصت پیدا می کرد تا احیا صورت بگیره، زنده میموند. خبرش هم جایی پخش...
حبس کردن؟ گوشی گرفتن؟ یا نه، کشتن با سم بدون درد؟ تفنگ و تیراندازی که آنی هست چطور؟ خفه کردن بدون خونریزی؟
مشکل شیوه ارتکاب جرمه؟ دقیقا چه چیزی شما رو متاثر کرده : قتل یک دختربچه، نظام "زن به مثابه ملک شخصى مرد"، قوانین وامانده و آموزش ناقص یا مکدر شدن خاطر و احساساتتون؟
این تاپیک رو چی، براى...
خب خب. دلم هوس کرد اعتراف کنم دیدن اون عدد قرمز رو باکس پ.خ و -بیرون از اینجا- تو فیسبوک و بلاه و بلاه، در رده دوم بعد پیتزای طلب نکرده به وجد میارتم:-" همین قدر احساسات زلال کودکانه :))
پ.ن : البته الان که کسی رو نداریم. به یاد قدیما گفتم.