پاسخ : بیایید برای کلمات تاریخچه بسازیم !
"خروس" ساخته شد! ;D
خب تاریخچه ی ما مشخصا برمیگرده به زمانی گه برای اولین بار یه نفر خروس پیدا کرد و آوردش خونه تا نگهش داره!!
منتها این خروس قصه ی ما انقدر با صدای بلند قوقولی قوقو کرده بود شبا که میخوابید از گلوش صداهای بلند و آزاردهنده ای بیرون...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم وقتی سوم راهنمایی بودم خیلی بچه ی شری بودم و ناظممون رو خیلی اذیت کردم
به عنوان مثال 4 - 5 بار با انگشتم چیزای بدی بهش نشون دادم :-" (البته ندیدشا)
انضباطم شد : خوب :P
خب چیکار کنم تازه طرز کار انگشتو یاد گرفته بودم 8-} :P
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم وقتی مریض میشم و تب میکنم کارای جالبی ازم سر میزنه :P اصن باید از نزدیک ببینید چه وضیه :-[
مثلا یه بار تب داشتم نصفه شب رفته بودم سنگ روشویی رو یک متر جابجا کرده بودم :-[
بعدش یادمه صبش مامانم قیافش اینجوری بود :o و داشت درباره ی مردان آهنین باهام حرف میزد 8-}
پاسخ : تیزهوشان قبول شدم !
کلاس فوتبال ثبت نام کرده بودم با دوستم داشتیم زیر آفتاب داغ فوتبال میزدیم
بعدش که تموم شد داشتم از خستگی میمردم، حتی حال راه رفتن هم نداشتم
مامان دوستم اومد گفت هردوتامون قبول شدیم ;D
منم که دیگه خستگی و اینا یادم رفته بود از خوشحالی، از باشگاه تا خونمون یه ربع...
پاسخ : مشخصات ورزشی شما
نام: سینا
سن: 17
رشته ی ورزشی مورد علاقه: فوتبال - والیبال - بدمینتون - پینگ پنگ - تیراندازی - دو - شیرجه - پینت بال رو به عنوان تفریح دوس دارم - پارکور آرزومه
تیم باشگاهی: رئال مادرید - استقلال
تیم ملی: اسپانیا بازیکن مورد علاقه: رائول
از چه سنی؟ از همون بچگی هم...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم بچگیام که کلاس ژیمناستیک میرفتم و همه ی حرکاتش رو زود زود یاد میگرفتم این سرعت یادگیریم و پیشرفت چشمگیرم بخاطر ترس از کتک های مربیمون بود نه بخاطر استعداد و توانایی خودم :-"
بچه ها بهش میگفتن "آقا پاواز" :P آخه پاهای هرکیو که اشتباه میکرد رو تقریبا 200 درجه باز...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم وقتی چهارم ابتدایی بودم یه گروه سری توی مدرسه تشکیل داده بودم که درباره ی نحوه ی متولد شدنه بچه تحقیق کنم ;D
البته به نتایج خوبی هم رسیدم :-[
خب چیکار کنم سرگرمی و تفریح نداشتیم دیگه ;D