خوابوان(ترکیب خواب و رضوان)
می تونستم برم تو خواب بقیه ببینم اونجا چه خبره:))
وسط صحنه های حساس خواب بیام از وسط فیلم رد شم برم
اونوقت طرف پامیشه نمی فهمه چی شده:))
با حس بخونید:;)
اگه بخوام از ته قلبم یه آرزوی ناشدنی بگم:
روزی برسه که با خیال آسوده در کنار هفت قوی سیاه در صحنه آسمون شب که ماه تو اون کامله ساعت 12،پرواز کنم و از بالا به دوستام دست تکون بدم و سایه ام بر روی دختری که هرشب از پنجره نگاه میکنه تا یه چیز عجیب تو آسمون ببینه ،بیفته.اونجاست که...
این چیزیه که دانشمندا بر اساس شواهد(ویروس های دیگه مثل آنفولانزا) میگن و یه احتماله که به واقعیت نزدیکه
مثلا ما آنفولانزای تابستونی هم داریم که درجه شیوعش کمتر از شیوع آنفلوآنزا ست :-?
پس یعنی ممکنه این ویروس تو فصل گرما هم وجود داشته باشه اما اونقدری نیست که فراگیر بشه و جون خیلی هارو بگیره
رادیو جوان
رادیو جوان 2 (رادیو واقعی همون که اول صبح میگه:جوان ایرانی..سلااااام):))
ریاست جمهوری:-"
رمز موفقیت
روستای خوش آب و هوا که کرونا نداشته باشه:|
وای یادم نبود...رپ مان:RedHeart
رکورد گینس
رستگاری:-"
ربع سکه
زندگی شبیه یک کاسه پر از آبه که باید موقع راه رفتن با خودت حملش کنی
بعضی وقتا آب توی کاسه ازش پایین میریزه و به اندازه ای نیست که به چشم بیاد
بعضی وقتا آبی که زمین می ریزه زیاده و تو مجبوری راهی رو که رفتی برگردی و دوباره پرش کنی
گاهی توی راه زمین می خوری و کل آب خالی میشه روت اما کاسه نمی شکنه...
در حالت عادی
3تا دوست خوبم(افرا ، مهسا ،ملیکا)
+RM تا با دست و پاچلفتی بودنش بخندیم
وJ H تا با حرکاتش شادمون کنه
اگه می شد پارتی بگیرم:-?
مدیرمون
دبیر زیست
دبیر فیزیک
دبیر شیمی مون با زنش:))
اگه خیلی فاز بچه مثبت بگیرم
حافظ که مجلس رو گرم کنه
فردوسیی که بگه این همه وقت رو چجوری صرف نوشتن یه...
به خودم قول میدم که:
هر روز درس روز بعدم رو پیش خوانی کنم
و درسی که معلممون اون روز داده مرور کنم
هر چند روز یک بار اتاقم رو مرتب کنم:-"
با برنامه درس بخونم
همینا رو انجام بدم کلیه:rolleyes:
تشویق:بیام سمپادیا(از اونجایی که من تو مدرسه ها گوشیم رو میذارم کنار وبا لپ تاپم فقط کار درسی انجام...
ما خداروشکر تا حالا فقط مارمولک و زنبور و عنکبوت دیدیم
نمیدونیم چرا هر وقت اسم دوستم رو میگیم زنبورا فرار می کنن.:))خیلی این روش رو امتحان کردیم،هر بار که زنبور اومد تو کلاسمون و ما گفتیم:مریم... رفت.یه بار یکی از این زنبور نیشی ها(بزرگ و قرمزن نمیدونم شما بهش چی میگین)اومده بود کلاسمون و نمی...
یکی از آشنا ها باهامون تو ماشبن بود.یه پسر کلاس اولی هم داشت که تازه خوندن یاد گرفته بود.
داشت یکی از تابلو های مغازه ها رو بلند بلند می خوند:
بِـــ رَنج
باباش:برنج:|
پسره:برنج ای ایران نی بـــ شششَرط
عهه بابا نگاه کن برنج ایرانی به شرط چاقو هم هست .میشه بخریم؟
من :|:))
باباش و بابام=))=))=))...