نتایج جستجو

  1. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها من موقع نطق کردن " تو این سرمای تابستون...."
  2. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! من و خاله ام اسم و فامیلمون دقیقا یکیه،(مامان و بابام فامیل هستن؛ من و خاله ام هم اسم شناسنامه ایی مون یکیه) و سوم دبستان بودم که خاله ام عروسی گرفت، منم یک هفته مدرسه نرفتم و کارتِ عروسی شو بردم مدرسه و جمعیتی منگل که همکلاسی های من بودن فکر کردن من جدا عروس شدم :))
  3. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها توی حرکت دایره ای فیزیک، چیزی داریم به نام امگا،که مثل دبلیو هست، دبیر داشت یکی از فرمول ها رو یاد آوری میکرد یکی از بچه هام همش میگفت " دبلیو بر وی ؟؟ " دوباره دبلیو بر وی ؟ " و در اخر معلم - توی ذهنت امگا بر وی هست ؟ :D :-"
  4. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! اعتراف میکنم واقعا یه بار آب تو هاون کوبیدم که ببینم چه جوریه... :D
  5. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها بحث سره ازدواج بود ؛ میگفتم ریسک اینکه با یه نفر صرفا بخوای همخونه شی و مثل خواهر و برادر باشی بالاس؛ ممکنه اتفاقی بیفته ؛ گفتم از ممکنه بگه حقمه ، از حقم نمیگذرم،گفت" چرا؟ " نوشتم براش " بابا شرعا و قانونا زنشم " بعد دوستم رو میرفلانی سیو کردم، بالاش مهدیه بود، اشتباهی فرستادم...
  6. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! من بچه بودم دوست داشتم با شرک ازدواج کنم :-"
  7. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها معلمون تعریف میکرد سالِ اول دبستان بوده میخواسته یه سوال بپرسه که هیشکی بلد نباشه و معلمشون توش بمونه، و توی هیچ کتابی عم نوشته نشده باشه :D از معلمشون پرسیده " حضرت محمد چند سال بعدِ پدرشون بدنیا اومده ؟" :D
  8. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها
  9. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یه روز صبح برای رفتن به مدرسه دیرم شده بود برای همین سریع بعد از پوشیدنه لباسام از خونه زدم بیرون توی راه مدرسه یه پسره در حالی که می خندید گفت چه تیپ خفنی داری کفتم پس چی فکر کردی رفتم مدرسه دوستم گفت چرا با دمپایی اومدی؟؟ اینو که گفتن یهو همون جا ولو شدم حالا نخند کی بخند...
  10. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یه روز یکی از دبیرا اس داده بود و چیزی گفته بودازش تشكر كردم كه دوباره يه سوال واسم فرستاد كه من براش فرستادم آره خدا رو شكر ..بعد گفت مثل اينكه خيلى خوابت مياد بهتره بخوابى..منم با اين كه از اين حرفش تعجبيدم ولى چيزىط نگفتم..روز بعد كه داشتم اس ام اسامو نگاه ميكردم ديدم اى داد...
  11. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها چند وقت پیش بچه ی یک سال و نیمه یکی از آشنایان فوت کرد, بچه رو به خاک سپرده بودن و همه به شدت در حال گریستن بودیم که تازه دو تا از عموهای بچه سر رسیدن یکی از اینها معتاد بوده به حدی که از شدت خماری چشمهاش باز نمیشده و برادر دیگه اش داشته اونو می آورده که دو تا مزار مونده به...
  12. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یک روز من و دخترعموم رفته بودیم خرید و این دخترعموم عروسک سازه و میخواست واسه عروسکش لب بخره از قضا مغازه بی نهایت شلوغ بود و اگه قرار بود صبر کنیم حالا حالاها به ما نمیرسید چند دقیقه که ایستادیم دخترعموم دیگه خسته شد که مرده طرفش نمیاد واسه همین خیلی شاکی داد زد آقا یه لب به من...
  13. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یه روز همکار بابام اومده بود وکلی بنده خدا در ارتباط با ماموریت کاری بابام کمک کرد و گفت خلاصه اگر کاری دیگه از دستم بر میاد بفرمایید براتون انجام بدم و ببخشید اگر کوتاهی هست خلاصه هر کار می خواین بگین در خدمتتون هستم منم گفتم خواهش میکنم وظیفتونه :o :o
  14. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها سر کلاس بودیم که معلمممون داشت در مورد بدخطی می گفت: اگه من موقع تصحیح کردن ببینم یکی بدخط و ناخوانا نوشته همون موقع با خودکار سبز یه خط قرمز روش می کشم
  15. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یه بار سوار اتوبوس بودیم یه خانوم با یه بچه کوچیک سوار شد اتوبوس هم شلوغ بود منم دلم سوخت رو کردم به خانومه که بهش بگم شما بیا جای من بشین گفتم شما پاشین تا من بشینم :-\ :-\
  16. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها با موبایل توی نت بودم ,اومدم جواب فردی رو با اسمایل بدم , خواستم از این اسمایل استفاده کنم :(( دستم رفت روی این :-* لامصب این اسمایل ها بیخ همن.. بعد شما تصور کنید اون فرد اصلا آشنا نیست X_X (میتونید درک کنید؟) بعد با تصوره اینکه این :(( داره ارسال میشه زدم روی ارسال .. یکهو...
  17. بحث های عمومی دانشجویان برق

    پاسخ : بحث های عمومی دانشجویان برق چرا تا حدی ربط داره مثلا طبعا فرق میکنه کسی که تهران میخونه و کسی که توی یکی از شهرستان هاست برق امیرکبیر رو شما با برق بابل به فرض مثال مقایسه کن با تراز 4500 هم میشه برق بابل رو خوند و شما اگه میانگین معدل هارونگاه کنی کاملا فرق داره + وقتی شما معدل...
  18. سمپادی های کرمان

    پاسخ : سمپادی های کرمان آقای ناسوتی روما که پیشیم به زور آوردیم خانوم زنگی ابادی هم نیومده غر نزنید بچه های رضوانی از تدریس دیفرانسیلش خیلی راضیند و ضمنا شما هروقت با تصوراینکه فلان معلم بده برید سر یه کلاسی حتی اگر اون معلم بالواقع خوب باشه شما هیچ وقت قبولش نمیتونید بکنید
  19. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها ساعت حدود دو ونیم بعد از ظهر بود میخاستم زنگ بزنم موبایل دوستم واموزشگاه آموزشگاه مشغول بود دوستم ج ندادمنم مرتب اینا رو میگرفتم حواسمم ب نت بود تااینکه یکیش برداشت صداهم صدای دوستم بود من ـ سلام ـ سلام ـ خواب بودی الاغ؟ ـ شما با کی کار دارین اینجا اموزشگاه فولانه منم هول شدم...
  20. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها خواهر دوستم دبستان بود آپاندیسشو عمل کرده بود مدیرشون زنگ زد خونمون احوالشو بپرسه گفت ایشالا زود خوب شی خوهراینم زود جواب داده هم چنین ایشالا شما هم خوب شید B-)[/size] :)) :)) :))
بالا