من داخل بازی کامپیوتری هر وقت یکی رو میکشم واسش گریه میکنم و فاتحه میفرستم و افسردگی میگیرم و هی به بچه های یتیم شدش فکر می کنم بعد تو میپرسی کشتن لذت داره؟ :/
چه طوری دفتر رو راضی کنم که داخل کلاسای غیر مفید شرکت نکنم و بذارن توی کتابخونه درس بخونم؟ (فقط فسلفه و ادبیات ارزش کلاس رفتن داره (معلماشون آدمای جالبین))
چند تا دست باید بچسبن به هم رئیس
که مهر بسازن بکنن این مملکتُ آباد؟
چند تا دست باید بشن قطع
تا این چرخ بچرخه واسه مملکتِ آبال؟
چند رئیس جمهور؟ چند کابینه؟
چند شعارِ شهرِ آزاد اینه؟
سورنا
به سیاست های مدرسه توجه نکن. در مورد مدرسه عادی هم بگم که من امسال چون تغییر رشته دادم و مدیر واسش مهم نبود ما چند نفر به چه سرنوشتی دچار میشیم اون رشته رو تشکیل نداد و من و دوستم رفتیم خلاف ترین مدرسه شهر. الان با همه دوستیم :) و خیلی هم خوبه البته به شرطی که چهارچوب های اخلاقی و فکری و روحیه...
آه میدونی مشکل یکم بیشتره. من تا ماه دوم سال تحصیلی ۱۵ مورد غیبت داشتم واسه همین تعهد دادم و البته من هنوز به غیبت هام با قدرت ادامه میدم. بعضی صبح ها که بیدار میشم احساس میکنم همه چی بی نظمع (اثرات وسواس فکری در نتیجه ی آرمان طلبی :/) و بعد مجبورم ساعت ها فکر کنم تا همه چی تو ذهنم مرتب بشه...
1. one flew over the cuckoo's nest
فیلم خوبیه برای پاره کردن قید و بند های مزخرفیه که واسه خودمون بافتیم.
https://m.imdb.com/title/tt0073486/
2. twelve angry men
یه جورایی جنگ بین تقلید و منطقه. من شک میکنم پس هستم :)
https://m.imdb.com/title/tt0050083/
3. fight club
سیاه و کثیفه باری قشنگی...