نتایج جستجو

  1. biogirl

    هنرمندان سايت

    پاسخ : هنرمندان سايت من پتینه و ویترای کار میکنم که فک کنم خیلیا باهاش آشنا نیستن ;;) مسابقه نداره ولی خوب بازار کارش انصافا عالیه :>
  2. biogirl

    قبولی های انجمن المپیاد زیست شناسی

    پاسخ : کیا قبول شدن آیسان.ش سومم و قبول شدم تبریییییییییک به همه اونایی که قبول شدن <:-P ;) >:D< <:-P >:D< ;) <:-P >:D< ;)
  3. biogirl

    تاپیک جامع iDevice دارها

    پاسخ : تاپیک جامع iDevice دارها من نمیتونم apple id باز کنم(رایگان) ~X(گزینه none نداره باید یکی از کارتارو انتخاب کنم. :-Lمیشه یکی راهنمایی کنه؟ممنون :(
  4. biogirl

    تاپیک جامع iDevice دارها

    پاسخ : تاپیک جامع iDevice دارها کسی میدونه از کجا میشه یه apple ID گیر آورد؟ ;D واینکه سایتی میشناسین که wallpaper باحال واسه آیفون داشته باشه؟ ;D پیشاپیش از پاسخ گوییتون ممنونم :)
  5. biogirl

    زلزله در مناطق مختلف کشور

    پاسخ : زلزله در منطقه شمال و شمالغرب کشور! بعد 5.3 ریشتریه یه پس لرزه دیگه ام اومده. :-ss :-s درسته تعداد پس لرزه ها کم شده ولی هم ریشترشون رفته بالا هم عمقشون کم شده. خدا بخیر کنه. [-o< :-ss :-s [-o<
  6. biogirl

    گند های دوران كودكی

    پاسخ : گند های دوران كودكی 5-6 سالم که بود خالم و پسرخالم از تهران اومدن تبریز یه چند روزی بمونن من و پسرخالمم اون موقع ها همبازی هم بودیم. :) اخرین روزی که قرار بود بمونن برا عصرش بلیط قطار داشتن.مام نشستیم با پسرخالم فک کردیم چیکا کنیم چیکا نکنیم که اینا بیشتر بمونن و اونروز نرن. :-? بعدم...
  7. biogirl

    کتک خوردن از یه بچه

    پاسخ : تا حالا از یه بچه کتک خوردید؟ خواهرم 6 سال ازم کوچیکتره.وقتی دخترداییمو که اونم 3سال از اون کوچیکتره میبینه یا من باید جیم شم یا اونارو بکارم.وگرنه با بدن له و لورده و کبود از زیر دستشون در میام.تازه اگه مرحمت کنن دو تا بادمجون زیر چشام نکارن.بچه ام بچه های قدیم.لااقل احترام بزرگترو که...
  8. biogirl

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دیروز زلزله اومده بود.ملت فرار کردن ریختن تو خیابون بابابزرگم فک کرده بمبارانه دویده زیرزمین خونشون. بعد زلزله: ما:بابابزرگ کجایین؟جاتون امنه؟ بابابزرگ:اره خیالتون راحت تو زیرزمینم ما:جااااااااااااااااااااااااااااااااااااان؟کجاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟ :o :o :o...
  9. biogirl

    بدترین استرس!

    پاسخ : بدترین استرس ! بدترین استرسم مال دیروز و امروز بود.دوتا زلزله شدید پشت سر هم شاید با فاصله 10دقیقه اومد.خونه عین تاب خانواده اینور اونور میشد.اولیشو که تنها بودم رسما داشتم سکته میکردم. :-ss :(( :-s بعد اون دوتام که پس لرزه ها تمومی ندارن.اوارمون کردن.تا همین الانشم مدام زلزله...
  10. biogirl

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها چند سال قبل مامانم با چند تا از همکاراش رفته بود مکه.واسه نماز میرن مسجدالحرام یه جایی رو انتخاب میکنن نمازشونو بخونن میبینن خیلی شلوغه چندتاشون میگن بیاین بریم اونور یکیشون میگه اخه اون موقع قبله مون کدوم طرف میشه؟! مامانم اینا:بلههههههههههههههههههههه؟!؟!؟!؟!؟! :o :o :o :o :o :o...
  11. biogirl

    گند های دوران كودكی

    پاسخ : گند های دوران كودكی 2-3 سالم که بود یه بار تو خونه ی مامان بزرگم اینا داشتم بازی میکردم که پستونک عروسکمو کردم تو گوشم! ;Dبعدم زدم زیر گریه! #-oمامانم دوید و تا منو دید رسوند دکتر!پرده گوشم پاره شده بود ;Dوقتی برگشتیم مامانم حسابی دعوام کرد و یه عالمم سرکوفت زد که کر شدی و اینا X-( [-(...
  12. biogirl

    خاطرات المپیادی

    پاسخ : خاطرات المپیادی علم بیوشیمیمون داشت درس مسداد.مام دور میزش نشسته بودیم و گوش میدادیم.خواست مطالبو رو کاغذ بنویسه خودکارشو در آورد گرفت جلوی ما که نگاه کنین از دانشکده مون دادن.دلتون بسوزه :P(مثلا داشت پز میداد)روش نوشته بود shahid beheshti dental school مام گفتیم خوش به حالتون. :-w :-L...
  13. biogirl

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها پریروز از امتحان ترم شیمی اومدیم دوستم که المپیاد شیمیم میخونه ازم پرسید تو ساختار HCN کربن هیدروژنو میکشه یا هیدروژن کربنو؟! من: :o :o :o :o :o :o :o دوستم بعد از دیدن قیافه ی من: :-" :-" :-"حالا امتحانو چطور دادی؟ ;D :-"
  14. biogirl

    خاطرات المپیادی

    پاسخ : خاطرات المپیادی بهترین خاطره ی من از کلاسای المپیاد روزی بود که داشتیم سلولی میخوندیم یهو معلممون برگشت و بهم گفت تو طلا میشی.اینو بدون.حالا چرا اونو گفت نمیدونم ولی هر بار نا امید میشم صداش تو سرم تکرار میشه و بهم امید میده 8-^
  15. biogirl

    سانحه!

    پاسخ : سانحه! پونزده ماهم که بود خروسک گرفتم.حسابی تب کردم و به دنبال اونم تشنج.مامانم رسونده بود بیمارستان گفته بودن ما پرده اکسیژن نداریم.برده بود یه بیمارستان دیگه.البته تو راه یه بار دعوت حق رو لبیک گفته بودم.منتها نمیدونم چرا خدا لبیکمو قبول نکرد دوباره زنده شدم. :)
بالا