احتمالا ده سال دیگه این موقع از سال که هوا خیلی هم سرده و بیرون هم برف میباره دارم موهای دختر کوچولوی شیرین زبونم که خرگوشی بسته بودمش رو باز میکنم تا با وعده ی درست کردن آدم برفی بخوابونمش..
بعدشم یه چایی برای خودم میذارم و میشینم پای درس و کارم و تا آخر شب تمومش میکنم.
بعدم از پنجره خیابون...
;Maalesef ki o seni sevmiyor
.O yüzden , birak onu gitsin
Birak gitsin cünkü Sen tuttuğun için onu unutamiyosun.
O senden gitti ama.
Sensizlik tuşuna basti , onsuzda olabilirim dedi hayatina devam etti.
Sen onu birakmadiğin için unutamiyosun.
Birak gitsin.
Birak ki, unut
Unut ki, mutlu ol...
پرندهها دیرشان نمیشود.
هیچ سگی ساعتش را نگاه نمیکند.
گوزنها دلواپس فراموش کردن تولدها نیستند.
فقط انسان زمان را اندازه میگیرد.
فقط انسان ساعت را اعلام میکند.
و بههمین دلیل فقط انسان از ترسی فلجکننده رنج میبرد که هیچ موجود دیگری تحمل نمیکند؛ ترس تمام شدن وقت!
ارباب زمان
منم جدیدا همینطور میشم
و یه چند وقتیه حس میکنم تو محل مفصل هام استخونام دارن به هم میخورن و درد داره و احساس سنگینی میکنم وقتی مثلا دستمو میخوام ببرم بالا
امروز صبح هم مفصل نیم لگن و رانم به حدی درد داشت که از دردش بیدار شدم و حس میکردم که انگار شکسته و تا الان هم یه جورایی میسوزه جاش
باید برم...
من دوست دارم در سفر باشم
دائم، همیشه، خارج از منطق
میخواهم از زنجیرِ تکرار و
از واقعیت، بر حذر باشم
من دوست دارم در سفر باشم
پرواز، قانونِ پرستوهاست
ماندن به من آسیب خواهد زد
در جا زدن، تحقیرِ آهوهاست.
نرگس صرافیان طوفان