نتایج جستجو

  1. lyamyy

    حس و حالت امروز چیه؟

    چشمامو ببندم و باز کنم و پرت شم پنج سال دیگه
  2. lyamyy

    پاول یدونه است بخدا :))

    پاول یدونه است بخدا :))
  3. lyamyy

    دیگه در اون حد پیشرفته نیستم متاسفانه :))

    دیگه در اون حد پیشرفته نیستم متاسفانه :))
  4. lyamyy

    تنهایی که نمیتونم به آرزوش برسونم که :))

    تنهایی که نمیتونم به آرزوش برسونم که :))
  5. lyamyy

    ۱۰ سالِ بعد از این...

    احتمالا ده سال دیگه این موقع از سال که هوا خیلی هم سرده و بیرون هم برف میباره دارم موهای دختر کوچولوی شیرین زبونم که خرگوشی بسته بودمش رو باز میکنم تا با وعده ی درست کردن آدم برفی بخوابونمش.. بعدشم یه چایی برای خودم میذارم و میشینم پای درس و کارم و تا آخر شب تمومش میکنم. بعدم از پنجره خیابون...
  6. lyamyy

    چشم به خاطر میسپارم :))

    چشم به خاطر میسپارم :))
  7. lyamyy

    @Fateme azr به منم همینو میگن و من وقتی مثل سارا میگم که خب من واقعا روی وسایلم حساسم و ربطی به...

    @Fateme azr به منم همینو میگن و من وقتی مثل سارا میگم که خب من واقعا روی وسایلم حساسم و ربطی به خساست نداره اوکی میشن ولی باز دفعه بعد تکرار میشه ):
  8. lyamyy

    ;Maalesef ki o seni sevmiyor .O yüzden , birak onu gitsin Birak gitsin cünkü Sen tuttuğun için...

    ;Maalesef ki o seni sevmiyor .O yüzden , birak onu gitsin Birak gitsin cünkü Sen tuttuğun için onu unutamiyosun. O senden gitti ama. Sensizlik tuşuna basti , onsuzda olabilirim dedi hayatina devam etti. Sen onu birakmadiğin için unutamiyosun. Birak gitsin. Birak ki, unut Unut ki, mutlu ol...
  9. lyamyy

    منتظرِ شبای زمستون، آسمون قرمز، پنجره رو باز میکنی، کوچه سفید شده و صدای هیچی نمیاد، سکوت و سکوت...

    منتظرِ شبای زمستون، آسمون قرمز، پنجره رو باز میکنی، کوچه سفید شده و صدای هیچی نمیاد، سکوت و سکوت و بارش برف...
  10. lyamyy

    «به سکوت خو می‌گرفت ‏و آن قدر بی حضور شده بود ‏که همه فراموشش کرده بودند. ‏انگار به دنیا آمده...

    «به سکوت خو می‌گرفت ‏و آن قدر بی حضور شده بود ‏که همه فراموشش کرده بودند. ‏انگار به دنیا آمده بود که تنها باشد.»
  11. lyamyy

    شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم.. مارا به سخت جانی خود این گمان نبود..

    شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم.. مارا به سخت جانی خود این گمان نبود..
  12. lyamyy

    انقدر نگفتم که دیگه گفتنم نمیاد :))

    انقدر نگفتم که دیگه گفتنم نمیاد :))
  13. lyamyy

    کاش لااقل آدم امنی در زندگی ام داشتم تا تمام آنچه آزارم می‌دهد را با او بگویم.

    کاش لااقل آدم امنی در زندگی ام داشتم تا تمام آنچه آزارم می‌دهد را با او بگویم.
  14. lyamyy

    ‏کاش لااقل می‌توانستم تمام آنچه آزارم می‌دهد را به زبان بیاورم، بلکه کمی آرام می‌شدم.

    ‏کاش لااقل می‌توانستم تمام آنچه آزارم می‌دهد را به زبان بیاورم، بلکه کمی آرام می‌شدم.
  15. lyamyy

    قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

    پرنده‌ها دیرشان نمی‌شود. هیچ سگی ساعتش را نگاه نمی‌کند. گوزن‌ها دلواپس فراموش کردن تولدها نیستند. فقط انسان زمان را اندازه می‌گیرد. فقط انسان ساعت را اعلام می‌کند. و به‌همین دلیل فقط انسان از ترسی فلج‌کننده رنج می‌برد که هیچ موجود دیگری تحمل نمی‌کند؛ ترس تمام شدن وقت! ارباب زمان
  16. lyamyy

    گفتند: دارویِ دل چیست؟ گفت: از مردمان دور بودن..

    گفتند: دارویِ دل چیست؟ گفت: از مردمان دور بودن..
  17. lyamyy

    امروز دوست داشتم چه کسی باشم؟

    جای یکی که یه عالمه پول داره تا بتونم لباس پائیزی های خوشگل رو بخرم ):
  18. lyamyy

    من چه مشکلی دارم؟! [پزشکی]

    منم جدیدا همینطور میشم و یه چند وقتیه حس میکنم تو محل مفصل هام استخونام دارن به هم میخورن و درد داره و احساس سنگینی میکنم وقتی مثلا دستمو میخوام ببرم بالا امروز صبح هم مفصل نیم لگن و رانم به حدی درد داشت که از دردش بیدار شدم و حس میکردم که انگار شکسته و تا الان هم یه جورایی میسوزه جاش باید برم...
  19. lyamyy

    من دوست دارم در سفر باشم دائم، همیشه، خارج از منطق می‌خواهم از زنجیرِ تکرار و از واقعیت، بر حذر...

    من دوست دارم در سفر باشم دائم، همیشه، خارج از منطق می‌خواهم از زنجیرِ تکرار و از واقعیت، بر حذر باشم من دوست دارم در سفر باشم پرواز، قانونِ پرستوهاست ماندن به من آسیب خواهد زد در جا زدن، تحقیرِ آهوهاست. نرگس صرافیان طوفان
  20. lyamyy

    شبِ بیست و سوم تیر ماه هزار و چهارصدو یک.

    شبِ بیست و سوم تیر ماه هزار و چهارصدو یک.
بالا