پاسخ : سوتیها
امروز سرِ کلاسِ هندسه بودیم.. بعد یه مسئله ای بود که معلممون گف اگه حلشُ بفهمید معلوم میشه دُرُس اومدین و اینا!
بعد شروع کرد توضیح دادن..
بعد از اینکه توضیحاش تموم شد من اومدم یه چیزی بگم بعد یهو نمیدونم از کجا اومد تو ذهنم گفتم من همیشه به فهمِ خودم غبطه میخوردم.. :-"
پاسخ : آواتار ها هرگز نمی میرند!
از اول این بود:
اینُ موقع کارگاه هنری گذاشته بودم:
موقع کارگاه علوم :
الانم ستِ با رنگِ ستاره هام! :>
+ نه که من از وقتی عضو شدم اینجا همش یه مناسبتی بوده.. واسه همینه..
پاسخ : سمپادیهای تهران [دبیرستان فرزانگان 1]
نه آزمون تستی نیس.. بعضیاش فقط تستیه..
یه آزمون داریم که همین 5شنبه ــس، فیزیک ُ زیسته!
آزمونِ بعدی هم 5شنبه ی دیگه ــس، ریاضی و شیمی!
+ جمعه ی بعد از اون پنجشنبه هه هم که گزینه 2 داریم! ( یکِ اردیبهشت!)
پاسخ : کارتون های زمان ما!
وای من عاشقِ اون بلوطِ بودم! >:D<
اسمش فک کنم "بلوطِ دانا" بود..
یه سرسره داشت جلو خونش بود، بعد صُبا که از خواب بلند میشد، از اون سر میخورد میومد پایین.
همیشه هم مشکلِ همه رو حل میکرد .
پاسخ : سمپادیهای تهران [دبیرستان فرزانگان 1]
لازم به ذکر بود که بچه های (اولی) که معلمشون خانوم جلیلیِ، نمیخواد زبان فارسی و ادبیاتُ حل کنن!
در واقع اختیاریه!
MeLi جان برای شیمی به این مرجعه کن! ;;)
پاسخ : کارتون های زمان ما!
چرا و چیه رو میداد زمانِ ما، بعد من همیشه دوس داشتم برم اون یکی گوشِ چرا رو هم بکشم که مثِ این یکی بزرگ بشه..
آخه خیلی بی مزه بود که گوششُ کشیده بودن، بزرگ شده بود..
پاسخ : سوتیها
روزِ آخرِ کارگاه علوممون، به سویس گفته بودم نمیام. بعد موقع رفتن، نگفتم آژانس بگیرن گفتم معطلی داره!
بعد همین جوری رفتم یه سرویس پیدا کردم که مسیرمون میخورد به هم.. سوارِ همون سرویسه شدم! ;D
رسیدم نزدیکای خونمون، بعد سرویسه رفت از یه ورِ دیگه ای.. بهش گفتم آقا دور نمیزنین؟ گف...
پاسخ : مسابقه ی شیمیایی!
خب ما خودمونم حل کرده بودیم اون سوال متوسط رو.. ;;)
+ درواقع اینُ گفته بودم که افتخار کنیم به خودمون که در حدی مهندسین میباشیم..!
پاسخ : کارتون های زمان ما!
آخه این ردپای آبی، خیلی سوالاش لوس بودن..
اصن یه وقتایی من حوصلم که سر میرف، میزدم اون کانال تا اینا یه چیزیُ پیدا کنن..!
هنوزم وقتی تلویزیون پخشش میکنه، من همین حسُ دارم بهش!
پاسخ : سوتیها
تو ماشین بودیم.. من داشتم آب میخوردم تو لیوانِ یه بار مصرف..
یه جا واسدیم، مامانم پیاده شد کار داشت!
بعد من خواستم آبُ بریزم از پنجره بیرون (کنارِ باغچه بود.. :) ) فک کردم پنجره بازه، ترق ریختم آبُ بیرون!
بعد دیدم که پنجره بسته بوده و تمامِ آب خالی شد تو ماشین!
پاسخ : کارتون های زمان ما!
این خارخاری و دوستانُ من یادمه! ;D
خیلی خوب بود! >:D<
تو دوستاش یه موجودی بود که من همیشه درگیریِ ذهنیم بود که این چه موجودیه دقیقا"..!