نتایج جستجو

مرسی که به آمار رجوع کردی ، ولی به جمله من اگه توجه میکردی به زحمت نمیفتادی . چون من هم گفتم " دگرباشی تو خود اروپاهم به زور قبولانده شده"! یعنی دقیقا چیزی که تو آمار هم هست....یعنی رشد درصد جمعیتی که این قضیه رو قابل قبول میدونن و اینها هم همه به لطف اقدامات ده پونزده سال خود اتحادیه اروپاست...

آی تنهایی!...دیگر از جان نحیف من چه میخواهی؟

یعنی من حیرون ژست انتکتوئلی بعضی دوستانم... دگرباشی تو خود اروپاهم به زور قبولانده شده ؛ چندسال پیش ملت روشنفکر فرانسه علیه فیلم "آبی گرمترین..." تظاهرات کردن ، در حدی که برگزاری جشنواره کن به خطر افتاد. جشنواره های مهم اروپایی هر سال جایزه ویژه میدن به این فیلما تا بین مردم جا بیفته این فرهنگ...

یه سلفی میگیرم : من و عزراییل یهویی...

آقا اصن خر ما از کرگی دم نداشت! از من به عنوان کاتالیزور میتونید استفاده کنید ، رو هر کی دست میذاریم سی ثانیه قبلش رفتن سر و خونه زندگی!=)) حالا که اینجوری شد اصن از این تریبون کناره گیری خودمو اعلام میکنم اصن!:-";) به قول حضرتش : یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم! پ.ن: چهارتا علامت تعجب گذاشتم...

آیین تقوا ما نیز دانیم... لیکن چه چاره با بخت گمراه؟

ببین تو رو خدا ، کار شرع و مملکت به کجا رسیده؟! ما گفتیم چندهمسری همه خانوما پوستمونو با کاه پر کردن! حالا همه میان میگن زوج دگرباش و همجنسگرا و مبدل پوش و ... نداریم؟ به کجا چنین شتابان واقعا؟:|:D

مبارکه اونی که گرفته! ما که هنوز عزب موندیم! ئه! شما سر و سامون گرفتید؟ ملت چه پیش دستانه عمل میکنن!

عجبا! بیا و خوبی کن...ما خواستیم دخترا سرشون بی کلاه نمونه... نخواستیم اصن...همون یکی کافیه:D;)

چندتا همسر نمیشه؟ مشکلش چیه خب؟ اگه خود خانوما راضی باشن هوو بشن مشکلش چیه واقعا؟

یعنی در میزان عبث بودن یه کاری این تشکیل خانواده سمپادیا مثال زدنیه! ولی با این حال عیب یوخ منم هستم!

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد...یک فریب ساده و کوچک!

نه واقعا امسال سال بدی بود ... حتی به نظرم بهترین فیلمها هم فیلمای خوبی نبودن. لالالند رو من تا وسطاش بیشتر نتونستم تحمل کنم ! نمیدونم شاید بعدش خوب میشد;);) فروشنده هم واقعا فیلم بدیه...یه داستان به شدت تحمیلی ؛ اسکار گرفتنش جای تعجب نداشت ، برای من عجیبه چه جور فرهادی ای که درباره الی رو...

رسید لحظه دیدار ناگهانت باز ...شکستِ بغض من از خنده نهانت باز من آن رِباط* بیابان رفته از یادم که زنده می کندم زنگ کاروانت باز کبوتر دل من سر به سینه میکوبد رها نمی کندش شوق آسمانت باز هزار تیشه فرود آمده است بر سر غم از این تبسم شیرین ناگهانت باز # قسم به جان تو ، غیر از تو هیچ مانده ز...

عزیز دور غمگین! بمان که شب سر آید...

دیدم سر بریده خود را ، خون پاش در میانه بازار در زیر پای خلق گرفتار ، خنجر ولی به دست خودم بود...

پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ ) سهم ساحل گاه سمتی که نباید چشم مایل میشود گاه دل کندن ز یک بیگانه مشکل میشود سوختن ، دل باختن ، تنها شدن ، دیوانگی... عشق و صدها معنی دیگر که شامل میشود شاه ، سرباز ی نگهبان میشود در قلعه اش عقل وقتی مهره ای در بازی دل میشود باد ، دست موج...

پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ ) دل تشنه‌ی یک نگاه ، جامی برسان ما را به درش ز کوی و بامی برسان ای کهنه رقیب ما که پیشش هستی از جانب ما به او سلامی برسان!

پاسخ : مقاله خوانی درود ! مقاله خوانی چهارم مربوط میشه به ترجمه شعر ؛ از دکتر شفیعی کدکنی . تو این مقاله دکتر اول یه سری بحث نظری میکنه و بعد میره سراغ یه بیت از حافظ که اون رو در دانشگاه هاروارد برای ترجمه و تدریس به دانشجویان انتخاب کرده بوده و از مشکلات ترجمه اون بیت میگه! این هم مقاله ...

پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ ) ممنون عزیز دل!! لطف داری!