پاسخ : جوانی کردن
جوونی ینی ی وختایی خییلی خوشحال باشی <:-P و برعکس ی وختایی تو لاک خودت باشی 8-|
ینی ترسوندن دیگران :-"
شوخی کردن :))
چسبوندن بقیه B-)
حساس بودن رو جوشات :-s
و خسته بودن از همه چیز (:| (:| (:| (:|
- علی : جملات قصار و دلنوشته مربوط به این تاپیک ها نیست از این به بعد اینجور...
پاسخ : سن مغز شما چقدر است؟
25
راستی آخرای سایتشم نوشته:
این تست هیچ مبنا و پایه علمی نداشته و برای سرگرمی ساخته شده است.
پاسخ نهایی را خیلی جدی نگیرید.
پاسخ : بیایید دیوانه و رو مخ باشیم !
تو سرویس کرم بندازین رو هم سرویسیاتون... B-)
روشی است کاملا مطمئن... ;;)
در ضمن قبلا من و دوستم انجامش دادیم \:D/(البته باید بگم ایدش از من بوده دوستم رفته انجامش داده)
پاسخ : لج كردن معلم...!
از معلم ریاضیمون انتقاد کردیم بهش گفتیم تند تند درس میدی و تمرینا رو هم حل نمیکنی(کلا ی جورایی گفتیم بد درس میدی)
مث بچه ها قهر کرد >)
بعدش کل تمرینای فصل جدیدو حل کرد :-\
خدا عمرش بده چون اگه قهر نمیکرد و تمرینا رو حل نمیکرد و منو صدا میزد معلوم نبود زنده میموندم یا...
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام
خاطره ای ندارم
فقط یادم میاد اولین روزی ک اینجا عضو شدم(ک زیادم دور نیس)کلللللللی خودم و ب در و دیوار زدم تا از این سایت ی ذره عجیب ی چیزایی سر در بیارم.....
الانم فک نکنم همه چیزو یاد داشته باشم^-^
پاسخ : اولینهاتون تو سمپادیا
اوووووم خب اولین پستی ک گذاشتم رو یادم نمیاد^-^
اولین پ.خ ک دادم ب missبود
اولین تاپیکمم"عکسای کودکی ما"بود ک حذف شد...XD
پاسخ : هنرمندان سايت
خب اینکه ی نفر بگه من هنرمندم حس میکنم مغروریت خودشو میرسونه
ولی منم باید بگم کشیدن نقاشی های فانتزی رو تا ی حدی بلدم و دوس دارم
در ضمن بهم آرامشم میده:)
پاسخ : تقلب
ما همین هفته ی پیش امتحان زبان داشتیم 8-|
عجب امتحانی بود #:-S #:-S
من و سه تا از دوستام هیش کدوممون نخونده بودیم 8-^
زهرا ک کلمات زبان رو روی ی برگه نوشت .
طوماری شده بود برا خودش!!!!!! <:-P <:-P(البته فک نکنین ما کلمات چرت کتاب وزارتی رو بلد نبودیم و نوشتیم .نه خیر ی کتاب اضافی...
پاسخ : لحظه های غرور آفرین
سال پنجم دبستانم بود ;;)
عاقا من رفته بودم دستشویی :D
بعد داشتم برمیگشتم
همینجوری هم داشتم دستامو تکون میدادم ک خشک بشه(دستارو بعد از دستشویی رفتن میشورن دیگه)و برای خودم شعر مخوندم \:D/
ک دیدم B-)
همه میگن بروبالاااااااااااااااااااااااااااا :)(آخه ی حالت سکو مانند...
پاسخ : اعترافگاه !
باید اعتراف کنم سال سوم دبستان بعد از جشن تکلیف ی
اقایی اومدن برای خوندن اولین نمازمون!!!
منم ک بلد نبودم نماز بخونم گفتم خدایا خودت کمکم کن حداق جلوی دوستان ضایع نشم [-o< [-o<
بعد اون اقا ی عالمه چیز میز بلند بلندمیگف من با خودم گفتم حتما نماز شروع شده دیگه ^-^ ^-^
بعد تازه...