پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!
تو چرا آن شب که می رفتی
لحظه ای حس درونم را نفهمیدی
چرا درآن شب رفتن
درمیان اشک خندیدی
تورفتی گفته بودی که می آیم باز
بمانده در دلم این راز
خود من هم نمی دانم چرا
تو می گفتی دروغ از لحظه آغاز
مگر ازمن گناهی جزعشق دیدی
تومی گفتی پرواز،آخر هم پریدی
به ظاهر درخیالم رام...
پاسخ : پای دفتر
من که تاحالا اخراج نشدم چون تا معلم دعوام می کنه های های می زنم زیر گریه و می گم خانوم شما با ما لج دارین . مادختر بدی نیستیم و ازین جور حرفا و معلم بیخیال میشه
پاسخ : خوردن سر کلاس
یه بار یادمه خیلی بچه بودم . سوم ابتدایی . ما رو برده بودن موزه و بهمون گفته بودن که توی موزه چیزی نخوریم . منم چون بچه حرف گوش کنی بودم 10 تا 10 تا پفک می ذاشتم توی دهنم که یهو معلم اومد و به من گفت داری چی می خوری ؟ مگه نگفتم چیزی نخورین ؟ منمک پرو پرو با دهن پر گفتم...
پاسخ : شیطنت ها
از اونجا که من ازون بچه شرای روزگارم و آروم و قرار ندارم چند وقت پیش سر کلاس پرمحتوای حرفه و فن داشت خوابم می برد وحوصلم به شدت سر رفته بود . توی کیفمو نگاه می کردم که چشمم به چسب مایع خوردو فهمیدم نباید بیکار نشست . مساله رو با دو سه تا از رفقای شیطونم در میون گذاشتم و بعد به...
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ي ليلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده اي زد بر لب درگاه او
پر ز ليلا شد دل پر آه او
گفت يا رب از چه خوارم کرده اي؟
بر صليب عشق دارم کرده اي
جام ليلا را به...