پاسخ : تقلب
وای یعنی عالی بود. :))
امروز نهایی ادبیات داشتیم, منم نیمکت یکی مونده به آخر کنار پنجره ام, کنارم هم هیچکس نمیشینه.
معمولا به روشی کاملا سنتی سرم رو میذارم رو بازوم و برگه پشت سری مو میبینم, طوری که پشت جلوییم قایم بشم مراقب منو نبینه.
اما امروز حرف نداشت! :))
مراقبه اومد صاف بغل...
پاسخ : سوتیها
سر زنگ زبان فارسي دبيرمون دم در كلاس داشت با مامان يكي از بچه ها حرف ميزد، از توي كلاس زياد ديده نميشد.
يكي از بچه ها از پشت تو يقه من آب يخ ريخت، بعد تا من اومدم بگيرمش در رفت رفت نزديك در وايساد به حساب اين كه من عقلم ميرسه ( :-") وقتي معلم دم در وايساده مقابله به مثل نميكنم...
پاسخ : سوتیها
ديروز تو خيابون يه هيونداالبته شايدم يه ماشين ديگه بود. من پيكان رو از پژو تشخيص نميدم گير ندين :-" جلومون بود، منم خيلي متفكرانه پرسيدم: "اين چرا دو تا دودكش داره؟ :-?"
خانواده : دودكش؟ :o
اگزوز حالا... :-" چه فرقي داره؟
زنگ فيزيك درس امسالمون تموم شد. بعد يكي از بچه ها ورق زد...
پاسخ : بیایید دیوانه و رو مخ باشیم !
-راه برين بلند بلند يه عددو هي تكرار كنين، مثلا "پنج پنج پنج پنج پنج..." بعد وقتي يكي ازتون ميپرسه دارين چيكار ميكنين بگين: "دارم فضولا رو ميشمرم... شيش شيش شيش شيش شيش..." ;D
-انگشتتونو بكنين تو دهنتون خيسش كنين... بازم خيسش كنين...خيس تر... خيس تر...
پاسخ : سوتیها
من ديگه كارم به جايي رسيده كه تو خواب هم سوتي ميدم... :-" البته دقيقا سوتي نيست ولي خب حالا
چند وقت پيش يك خواب اكشن/جاسوسي ديدم كه جاتون خالي خيلي خوب بود ;D
بعد از يه عالمه تعقيب و گريز و اين حرفا، يه سازماني تو مايه هاي مافيا منو گروگان گرفت، برد تو مقر خودش.
اونجا منو بردن...
پاسخ : پارانویای شبانه
واقعا شعرهات خيلي لذت بخش و با احساسن. آدم حظ ميكنه ميخونه.
كتابت كه چاپ شد حتما خبر بده من كه حتما ميخرمش ;D
(راست ميگن هرچه از دل برآيد بر دل نشيند :-")
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف ميكنم يه ماشين حساب بچگونه دارم، اين دكمه هاش خيلي خوش رنگ و براقن. هر وقت ميبينمش هوس ميكنم بذارمش تو دهنم. ;D :-"
اعتراف ميكنم من هنوز براي خط چشم كشيدن يكي بايد كمكم كنه وگرنه ميزنم خودمو كور ميكنم. :-"
پاسخ : سوتیها
چند وقت پيش جلوي شوفاژ وايساده بودم با گوشيم بازي ميكردم، بابامم داشت سودوكو حل ميكرد.
تلويزيون هم داشت درباره ايدز و راهكارهاي پيشگيري از بارداري صحبت ميكرد. اين خلاصه خيلي وارد جزئيات شد... :-"
بعد يهو بابام رو كرد به من گفت:"فهميدي؟"
:o :o
من:"دقيقا درباره من چه فكري كردي؟...
پاسخ : English lyrical contest 2
Keep on going
In whichever way the wind is blowing
I will be there 'til the
World stops turning
Baby I will keep this fire burning
(Keep This Fire Burning - Beverly Knight).
پاسخ : حجاب؟ دین یا فطرت؟
:|
امتحانش مجانيه.
---------------------------
از نظر من، عفت يا حجاب يا هرچي، بيشتر به جَوّي كه فرد توش بزرگ شده بستگي داره، نه به فطرت انسان.
بچه نوزاد خودش با لخت بودن جلوي ديگران مشكلي نداره. اين پدر و مادرشن كه بهش ياد ميدن نبايد بذاره ديگران اينجوري ببيننش...
پاسخ : جرءت حقیقت !!!
جاتون خالي يه بار تو جرئت حقيقت به يكي از بچه ها گفتيم چادر سرش كنه (طوري كه در عمل فقط دماغش بيرون مونده بود) بعد بره تو خيابون به دخترا گير بده. ;D
يه بارم سوم راهنمايي با معلم اجتماعي مون جرئت حقيقت بازي كرديم، يكي رفت پابرهنه تو دستشويي راه رفت، يكي هم موهاشو با دوغ...
پاسخ : Forum Game: Ban the person above you
Sheesh, guys. Will you please ban me for a reason other than being a new user? ;D I promise I'll get a new star as soon as I can. Pinky promise. ;D
Banned for having a confusing username. :-"
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف ميكنم الان داشتم يه پست بلند (يعني دوبرابر قد خودم ;D) تايپ ميكردم. قلبم اومد تو دهنم تا بالاخره فرستادمش اين قدر كه دستم خورد به دكمه back و ارسال. :-"