قابل درک هستش برام!
اما
توصیه های من کاری نمیتونه بکنه برات چون روند کلی زندگیت توسط روان ناخوداگاه خودت پیش میره!
اما
تنها راه حلت اینه که یک درمانگر خوب پیدا کنی و کلی هزینه کنی تا بعد از ۶ـ۷ سال روانت رو درست کنی تا بتونی تلاش کنی و شاید به خواسته هات برسی!
خب حالا جدی نگیر حرفای این شکلی منو!
: ))))))
جدای شوخی،
آفرین که تلاش میکنی چیزهایی که حالت رو خوب میکنه پیدا کنی و «انتخاب» میکنی.
مشخصه که در مسیر درستی هستی 😉
من رتبه ی کارشناسیم افتضاح شد و رفتم شهرستان و دقیقا دقیقا حس اینکه شت لایف استایل دانشجویی تهران رو نمیتونم تجربه کنم داشتم!
اما
با اطمینان بهت بگم بزرگتر میشی و این موضوع بی اهمیت ترین چیز زندگیت میشه!!!!
هدفم دلداری نیست چون میدونم دلت تهران میخواست و چه حس بدی داره اما میگذره و این موضوع بی...
آخ دقیقا دقیقا دقیقا!!!!!
ببین دقیقا موضوع این هستش و اینجاست که انتخاب معنی پیدا میکنه!!
و تجربه ام بهم ثابت کرده که هرجا اون کاری که دوست دارم انجام دادم با اینکه ۱۰۰ برابر سخت تر بود ولی ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ برابر نتیجه لذت بخش تر بود.
شما هم به نظرم کار درستی کردید توی اون موضوع و نتیجه شیرینش رو...
میدونی قضیه چی بود پوریا؟
(قبولت دارم که بهت میگم قضیه رو)
قضیه این بود مدیر شرکت عاشق کار من بود همکارام کم کم داشتن میشناختنم و بهم احترام میذاشتن
بعد ۲ تا پسر مدیرعامل میومدن من رو مسخره!!! میکردن
لیترالی لیترالی پشت سرم بد گویی میکردن
و با وجود تمام صبرم، این موضوع رو نتونستم تحمل کنم و...