قول داده بودی
در بهار بیایی !
عزیز18ساله ی من
ومن چندین سال است
به پنجره ی چوبی خانه قول داده ام
آمدنت را...
بیا...
که صدایت آرام کند....
همچنان منتظر....
همچنان چشم به راه....
ی ا ح ق
هميشه يه نفر هست
كه شنيدن صداش،
مثل گوش دادن به يه آهنگ،
مي تونه آرومت كنه
شايد هيچوقت نفهمه
چقدر دوستش داري
اما اين هيچوقتها مهم نيست
مهم اينه كه يه نفر باشه
که همیشه دوسش داری
ی ا ح ق
باز شروع میکنم به نوشتن
به.امید خوب نوشتن....
بعد از مدت ها با کنار گذاشتن خاطره ی تلخ تاپیک قبلیم تو همین بخش
یه بار دیگه....
گاها هم متنهایی از سایر افرادی که واقعا زیبا بوده با ذکرنام میگذارم.
ی ا ح ق
یکی دو تا که نیست دردای سینه ام
پای حرفه کدومشون بشینم
باید بازم دمه اون رفیقمو ببینم
رفیقم خب قدیمیش چیز دیگه ست
قدیمی تر کی از تو بوده و هست
تو هر حالی که باشم تو رو نمیدم از دست
عشق آخه قربونه دلهره هات
نگرونمه باز که چشات
نکن با خودت این جوری
فکرت با منو تویه جاده ی یک طرفه
نشد با تو...
به نظرم حیطه ی خوبیه
هم از لحاظ افزایش سطح علمی خودمون
هم یه سابقه ی مناسبی هست
ولی خب متاسفانه طبق معمول منابع جستجو محدود و اکثرا زمانشون هم قدیمی هستن
اما به هرحال تلاش برای این روند خودش خیلی موثر هست تو دید بالینی و تصمیم گیریهای آینده تو شغلتون
شروعش میتونه از کمیته های تحقیقات دانشکده...
سوالی که همیشه تو این مورد به ذهنم میومد این بود که این ژنهای ما با اینکه یه سری ویژگی های متمایز به هرکسی میدن آیا میتونن داخلشون یجایی باشه که اجازه بده بتونیم از این روند تکراری با اختیار و خارج شیم و یه سری ویژگیهامونو تغییر بدیم و این آزاد شدن و آزاد بودن نیست؟