پاسخ : Memorable Lyrics
kelly clarkson:
because of you \:D/
I lose my way
And it’s not too long before you point it out
I cannot cry
Because I know that’s weakness in your eyes
I’m forced to fake a smile, a laugh
Every day of my life
My heart can’t possibly break
When it wasn’t even whole to...
پاسخ : Memorable Lyrics
Linkin Park:
Powerless
I watched you fall apart and chased you to the end
I’m left with emptiness that words cannot defend
You'll never know what I became because of you
Ten thousand promises, ten thousand ways to lose
And you held it all
But you were careless to let...
پاسخ : سوتیها
ینی سوتی در این حد که کنار خیابون بودیم دیدم اتوبوس داره رد میشه یه ساعت رفتم دارم دست تکون میدم نگه داره....حواسم نبود فک کردم مثل تاکسیه!
از آخر سومین اتوبوس واستاد برامون!
پاسخ : بچه های طلاق
من نمی فهمم کجاش وحشتناکه؟
اگر اون بچه تو دعوا و محیط نا آرامی از اول بزرگ می شد و پدر و مادرش طلاق نمی گرفتن بهتر بود یا اینکه تو محیط نسبتا آرومی باشه؟
منم ی نفر میشناسم همون 2 سالگی جدا شدن و دقیقا شرایطی رو که میگی داره.....اما یکی از محکمترین افرادیه که تاحالا...
پاسخ : سمپادی های مشهد
اردو ی باغرود کنسل شد...
اردو در مشهد برگذار میشه...تربیت معلم شهید کامیاب...
پذیرش دخترا دوشنبه بعد از ظهره.........
به بقیه هم اطلاع بدین. :)
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!
من همیشه وقتی می خوام بستنی بخورم 30 ثانیه میذارم تو ماکروفر(!) بعد می خورم.....
خدایی بستنی آب شده از هرچی تو این دنیا خوشمزه تره....... :>
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم فک میکردم فیلتر شکن وجود خارجی داره...مثل قند شکن و .....
ولی هرچی فک می کردم چجوری سایت های فیلترو باز می کنه به نتیجه ای نمیرسیدم.. ;;)
پاسخ : تقلب
مراقب ما امروز کلید کرده بود رو یکی از بچه هایی که خیییییییلی تقلب می کنه........
رفته بود نشسته بود کنارش.......
فک نکنین که ما از فرصت استفاده کردیما......... ;;)
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف می کنم نمی دونستم کارد همون چاقوی خودمونه.......
یه بار گفتند کارد دسته قهوه ای رو بیار.....بنده یک ساعت تو آشپزخونه دنبال کارت شرکتی که دست قهوه ای روش باشه می گشتم............ :-"
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف می کنم سوم دبستان املای زبان داشتیم...این معلمه اول هر کلمه the می گفت....
منم همرو De نوشتم.... ;D /m\
حس می کردم یکم غیر طبیعیه ...فقط یکم..... :-"
پاسخ : خاطرات روز اول
من روز اول مدرسه مشغول دلداری به بچه هایی بودم که از غم دوری ماماناشون گریه می کردن..........اصا الگو بودما! ;D
بعضی از بچه ها هم ماماناشون بودن بودن اونجا اما بازم گریه می کردن....
سرم شلوغ بود خیلی!