پاسخ : سوتیها
امروز هم زیست میبرسیدن هم دینی..نه زیست امتحان بود.....یکی از بچه میخواست در بره....هیچی نخونده بود....گفت حالم بده و از این حرفا....با زن عموشم مث اینکه هماهنگ کرده بود....من رفته بودم آب بخورم....وقتی برمیگشتم خانمه میبرسه کیمیا تو کلاس شماست گفتم نه نه نه ^#^ ^#^ ^#^ ^#^
بعد...
پاسخ : تقلب
یکی از دوستام تو سه گوش کلاسه،و در کلاس مث یه برآمدگی جلو مراقبه...نمیبیتش.منم روبرو مراقب..:O
بعد آرنجمو میذارم رو زانوم وسوال مورد نظر رو رو مچم مینویسم،(پایین کف دستم)
بعد سرمو میذارم رو کف دستم دوستم سوال رو میبینه،از اونجایی که من همیشه واسه رد گم کنی اینطوری میشینم ودوستمم پشت...
پاسخ : سمپادی های کرمان
اولا...باو اعتیاد کجا بود...اگه این اعتیاده که پس اعتیاد چیه؟بعدشا کی گفته کرمان مردمش اینجورین.من کرمانی نیستم ولی 13ساله کرمانم.همشون آدمای شریفی هستن.اگرهم حالا باشه،اینا واسه تفریحه.فقط توکرمان هم واسه تفریح نیس.من شمال کشور هم دیدم.چرند وپرند نگید پلیز.مردم به این...
پاسخ : و قولهایی که برای درس خواندن ما می دهند!!!
قول دادن بخونم مدرسه ی خوبی قبول شم(پنجم به اول راهنمایی)بهم پونصد بدن هرکار خاستم بکنم.نمونه قبول شدم ولی هیچ
امسال قول دادن گیتار بخرن،من چشم آب نمیخوره.ولی آقا مشهد بذارید برم .بسه...
پاسخ : بدترین استرس !
بدترین استرسم این چند وقتس که بابام شل کن سفت کن راه انداحته،میگه گوشوتو میگیرم ده دقه بعد نه نمیگیرم.یه رب دیگه آره.یه رب بعدش نه....من اصن به رو خودم نمیارم
البته چند وفت پیشا هم شناسناممو سوزوندم:))استرس اینکه به بابام بگم داش خفم میکرد
پاسخ : اولینهاتون تو سمپادیا
روز اولی که عصو شدم،emailبابامو گذاشتم.بعد همون روز با اولین پ.خ با یکی از بچه ها کل انداختم هرچی از دهنمون دراومد بهم گفتیم.بعدا همش رو emailبابام بود دیگه....خودمو کشتم رمزشو پیدا کردم تا افتضاح نشه
پاسخ : گند های دوران كودكی
7سالم که بود واسه جشن واسه بچه های کارکنان شرکتی که بابام توش کار میکرد،روشن پژوه رو دعوت کردن.ما چند تا دختر کوچولو قرار بود صدامون کنه بریم شعرامونو بخونیم.همینطور واستاده بودیم،مث اینکه من حوصلم سررفته بود بدون اجازه وصحبت رفتم بالا کنار روشن پژوه وایستادم وگفتم...
پاسخ : سمپادی های کرمان
آقا من خیلی فعال شدم.امروز 9ساعت فیزیک کار کردم.اصن وضعیه...فک کن،من کلا سه چهار ساعت بیشتر نمیخوندم حالا یهو شد 9ساعت.همش ترس از بن شدن گوشیمه...ببخشید سایت روم تاثیر گذاشته...منظورم ضبط شدن گوشیمه توسط بابام..دگرگون شدم...شماها چی؟دگرگون شدید؟واسه چی دگرگون شدید؟
پاسخ : شکست عاطفی ...
من قبلا خ زود رنج وبه عبارتی نازک نارنجی بودم ولی الان نه.با همه شوخی میکنم،میگم ومیخندیم....بقیه هم شوخی میکنن.خ کم اتفاق میافته ناراحت شم.اگرهم شم 10دقه اولش فقط ناراحتم بعدش درست میشه.وقتی احساس کمبود عاطفه میکنم که مورد توجه جمع یا شخص نباشم.وقتی خورد میشم که یه فرد...