ببین دوست من موهاش تا پایینِ کمرش بود و تا کف سرش پر از موخوره بود عملاً :))) ینی اگه میخواست کوتاه کنه خیلییییی باید میزد ازش. این کارو کرد الان موهاش قدّش هیییچ تفاوتی نکرده ولی بهشدّت سالمتر و نرمتر و بهتر شده. البته مثلاً بوده تیکههایی که دستگاه نگیره، ولی خب شانس آورده آرایشگر باحوصله...
کاغذ واقعاً جوابه. :))
رفتارُ عادّیسازی کنید و خیلی ملیح با انگشت پاک کنید بزنید به جایی بعد تهش با یه تیکه از دستمال که کل دستمال هم هدر نره تمیز کنید انگشتتونُ. :-"
یاااا، بنظرم دسمالُ استفاده کنین چندین بار تا جایی که تجزیه نشده:)) و بعدش مثلا با قسمتِ درونیِ یقهی لباس. آستین و اینا...
بچّهها لطفاً لطفاً لطفاً این رو ببینید.
من پارسال بعد از دیدنِ این، عکس پروفایل تلگرامم شد؛ "من یک دیوارم." و بیوم شد؛ "لحظهی دارچینِ من اینجاست."
و زندگیم واقعاً تغییر کرد، خیلی کمک کرد بهم اینها. شاید انقدی خفن نشدم توی کنکور ولی خب اون از بیهمّتیِ خودم بود که شُل کردم چند ماهِ آخرو. :))...
British is more fancier (/hotter :-"), but American is just easier to deal with. :))
I enjoy listening to British accent & if I ever learn to use it.. wouldn't that be awsome? :)) but for now I think I'm just more comfortable with American.
چون اینا موجن. به موجعا توجه نکن. برو توی Goodreads رِیتشون رو ببین، نقدها رو بخون، توی نت هم یه سرچ بزن، از بقیه بپرس، موقع خرید هم با مشاورای اونجا یه صحبتی بکن. :)) روندش طولانی بنظر میاد ولی درواقع اصلاً وقتی نمیگیره.
وعدههات رو خوب بخور-بهخصوص صبحونه- ولی موقعِ درس خوندن به خوردن عادت نده خودتو. چون هم اون تایم تمرکزت رو میگیره هماینکه به خوردن عادت میکنی 15مین نخوری نمیتونی بدرسی و اصن یه خرتوخری میشه. :))
توی تایمای استراحتت میوه بخور، سالاد میوه درست کن هم ظاهرش هم تفاوتِ طعمهاش بهت انرژی میده...
جزو فانتزیمه این. ^^
یکی کار توی کافه، یکی پشتیبان شدن توی مؤسسات کنکور، یکی هم کار در راستای رشتهم. مثلاً اگه روانشناسی خوندم بعدِ یه تایمی برم توی کلینیکا مشاوره/کارآموزی طور/هرچیزی. :))
البته تدریس زبان و ترجمه و تایپ هم اگه زیاد سنگین و وقتگیر نباشن خیلی خوبن.
یا توی شهر کتابا کار کردن و...
اگه مسئول پایه باشه به خودش زنگ میزنی اوکیه، ولی من دوستام مثن هماهنگم میخواستن بکنن باید اول با مامان باباشون هماهنگ میکردن بعد مسئول خوابگاه با اونا هماهنگ میکرده و اصن یه بساطی.
داستان همونه پس باز. :))
اقا من خیلی ذوق داشتم برای خوابگاه و غذاهای مونده و کافور دار و مو دار و سوسکدارِ سلف، نمیدونم چرا مامانم اینا زیاد براش ذوق نداشتن خونه گرفتن و این داستانا، من موندم و حسرتام. :( :))))