پاسخ : نقد عکس های مسابقه شماره 18
درمورد عکس آقای پریسای بهنظرم بهتر بود اگر میلهها دربالای عکس به قابِ اصلی پنجره [یا هرچی که هست] منتهی شدن، پایین هم تموم میشدن و به میلهای افقی منتهی میشدن. [مثل بالا]
حتی برعکسش. اگر میلهها تا پایین امتداد دارن و بیننده نمیبینه که کجا به آخر رسیدن،...
پاسخ : همشهری داستان [داستان ها]
نسبت به چاهارتای دیگه با اینیکی بهتر ارتباط برقرار کردم، بهخصوص قسمت آخرش که گول حرف میزد عالی بود. فقط برام جای تعجب بود که چرا بعد از اون همه سالی که گیو رو دید، تازه اونوقت گیو ازش پرسید اسم واقعیش چیه و الکی گفت آگاما. مگه اینا دوست و رفیق و اینا...
پاسخ : صندلی داغ نفرات برتر کنکور سراسری-فاطمه محمّدی-ه
اینجا گفتی که خیلیسخت خونوادهت رو راضی کردی که بزارن پیشدانشگاهی رو بری هنر. فک میکنی اگر رتبهیکِ هنر نشده بودی و رتبهی بدی میآوردی، عکسالعمل خونوادهت چی بود؟ زحمات و تلاشهات رو برای هنر زیر سؤال نمیبُردن و سرزنشت نمیکردن که...
سلام. :]
همهی ما چه وقت ـایی که توی کلاس از فرط بیحوصلگی دنبال سرگرمی جذابی میگشتیم، چه تو اردوها و دورهمجمعشدن ـای خانوادگی؛ شده که ایدهی بازیِ جدیدی به ذهنمون رسیده باشه و باهم طرزبازی و شرایط و قوانینش رو ساخته باشیم و اون بازی رو از خودمون بدونیم!
× اینجا هم همین رو از شما...
پاسخ : تصور ما از کاربران (ورژن جدید) موشيراميشونه
هآ نگین. [شیرفرهادطور خانوده شود.]
احساساتی ـه خیلی، بعد بعضیوقت ـا این احساساتی بودنش کار دستش میده.
برا دوست ـاش خوبه ولی ممکنه در مواجهه با آدمهای غریبه (!) خودخواه و مغرور بشه.
کمی حال را ول کرده و در گذشته سیر میکند. :-"
آدم سرسخت و...
پاسخ : سرعت کتاب خوندن
تندخوانیِ کتاب اصلاً عمل پسندیدهای نیست. اینکه فقط چشمهات رو روی کلمهها حرکت بدی و توی ذهنت کمتر فضا و داستان رو مجسم کنی. یا اینکه صدای خودت رو توی ذهنت نشنوی و اینا. #اشاره غیرمستقیم به ارغ :-"
از اونطرف هم نمیگم بیاین هر پاراگراف رو تو سهدقیقه بخونین و حتی...
پاسخ : اديت كردن عكس
میشه یک ادیتور حرفهای [:-"] یک عکس رو هم ناشیانه ادیت کنن هم حرفهای و اصولی بعد هردو ادیت + بهعلاوه عکس اصلی رو بزارن تا مقایسه کنیم؟! :-""
پاسخ : همشهری داستان [داستان ها]
خوب من برعکس ارغ از «بکشید تا باز شود» متنفرم؛ دو یا سهبار خوندمش و هردفعه حالم بههم خورد. هرچند ایدهش خیلیجدید بود اما داستان حوصلهسربر پیش رفته بود. اینی که عبارتی رو چندینوچندبار تکرار میکرد بیشتر از هرچیز حوصلهمُ سربُرد و داستان رو برام خستهکننده...
پاسخ : همشهری داستان [داستان ها]
«تفنگ» رو خوندم یهبار -همونروز که مجله رو گرفتم- بعد رفتم نقدِ تهِ مجله رو خوندم؛ کاملاً از خودم ناامید شدم. چند روز اصلاً طرفِ مجله نرفتم، بعد دوباره شجاع شدم رفتم یهدور دیگه تفنگ رو خوندم، چنروز بعدش که دیروز باشه با صدای بلند و گویندهیرادیووار خوندم،...
پاسخ : تصور ما از کاربران جدید (ورژن جدید) khanoomi
سلام. من بگم؟ ؛؛؛؛؛)
[قبلی هارو خوندم اما تصور خودمو می گم بازم.]
خانومی، قدکوتاه، تپل، موهای مشکی و بلند و لخت، پوست سفید و چشمای مشکی و ریز، رژ قرمز و کفش پاشنه بلند. :-""""""""
باوقار، مؤدب، خیلی مهربون، بچه دوست، کودک [:-"]، درس نخون،...
پاسخ : ماه عسل
مهمونـای آخرشون تهِ پشتکار بودن دیگه. خیلیاز ماها ماشالّا تنمون سالمه مشکلی هم نداریم خداروشکر؛ اما برای هرکاری یهبهونهای میآریم تا از زیرش دربریم. بعد اینـا که تو نگاه اوّل «واقعاً» بهدور از توانایی برای انجام هرکاری مییان، اینطور تو کارشون موفق بودن.
اینمربّیشون هم...