پاسخ : امتحانات نهایی 94 (ریاضی و تجربی)
دوستای منم این جورین من کل سال به خاطر المپیاد درس نخوندم اما سر امتحان این استرس رو ندارم برای همین با اینکه اونا بیشتر خوندن و سوادشون از من بیشتره استرس باعث میشه بی دقتی هایی کنن که من نمیکنم و بازده من تو امتحان خیلی زیاد تره.
من وقتی میرم سر جلسه...
پاسخ : امتحانات نهایی 94 (ریاضی و تجربی)
سلام ...
یه سواله میگه در بیت چشم بگشا به گلستان و ببین / جلوه ی آب صاف در گل و خار به کدام اصل عرفانی اشاره شده است
الف وحدت وجود
ب فنا فی الله
ج حفظ اسرار
د تقابل عقل و عشق
بعد گزینه ی درست الف هست ولی من فکر میکردم جیمه ...
میشه بگین چرا الفه ؟ :/
پاسخ : امتحانات نهایی 94 (ریاضی و تجربی)
خواهر من اون موقع که امتحان نهایی میداده ( دو سال پیش ) دیده که مراقب مصحح هم بوده همون جا داشته ورقه رو تصحیح میکرده
سربرگی هم کنده نشده بوده ...
امیدوارم که کنده شه ولی به نظر نمیاد ;)
پاسخ : امتحانات نهایی 94 (ریاضی و تجربی)
در ضمن این قضیه ی کندن سربرگ ها به نظر من یه دروغ محضه اگر بخوان سربرگ هارو بکنن باید اطلاعات هر کسی روی پاسخنامه اش باشه و گوشه های صفحه یه کدهایی میذارن مربوط به پاسخنامه ی هر آدمی که بر اساس اون پاسخنامه نیم کامپیوتری تصحیح میشه برای بستن دهن مردم...
پاسخ : امتحانات نهایی 94 (ریاضی و تجربی)
سلام
ارجوک الا تخبر احدا بما فعلته بی
مگه ارجوک معنیش امیدوارم که تو ... نیست ؟ چرا همه جا ترجمه شده از تو میخواهم ؟
توی نهایی باید چی ترجمه کنیم ؟
پاسخ : امتحانات نهایی 94 (ریاضی و تجربی)
سلام
یه جا گفته متخصصان قوانین مربوط به بانکداری رو از معارف قرآن استخراج میکنن یه جای دیگه گفته پاسخگویی به نیاز بانکداری در اختیار حاکم و نظام اسلامی است :/ نمیفهمم ...
بعد یه جا گفته پیامبرا برای این اومدن که مردم توی پیام الهی تعقل کنن یه جا دیگه...
پاسخ : شعرای بچگیمون
حسنی بی دندون شده
زار و پریشون شده
با دندوناش شکسته
بادوم سخت و پسته
هی جویده آب نبات
هی میک زده شکلات
قندونو خالی کرده
وای که چه کاری کرده
دونه به دونه دندوناش
خراب شدن یواش یواش
تا خونه ی همسایه ها
میاد صدای گریه هاش
____
زیبا زیبا زیبایی ای خورشید
فردا تورا دوباره...
پاسخ : شعر از سعدی
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده ای؟ ای درد و ای درمان من از من چرا رنجیده ای؟
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده ای ؟
بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم وز ناوکت پر خون شدم از...
پاسخ : مولوی
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی...
پاسخ : مولوی
این شعره یه کاری میکنه آدم پاشه برقصه :/
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به...
پاسخ : نامه های بابا لنگ دراز و جودی ابوت
بابا لنگ دراز عزیز،
امیدوارم که شما آن معتمد و امینی نباشید که روی قورباغه نشست. میگفتند قورباغه زیر آن آقا بامبی صدا کرد و ترکید. پس باید کسی که روی آن نشسته باشد خیلی چاق تر از شما بوده باشد.
...
:))
پاسخ : گل هایی از گلستان سعدی
یک شب تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم
هر دم از عمر می رود نفسی چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه...
پاسخ : اشعار طنز
سید امیر سادات موسوی، طلا یک جهانی المپیاد نجوم :دی ، یه شاعر طنز نویسه که احتمالا توی برنامه های تلویزیونی هم دیدینش ...
این هم وبلاگشونه
آوردهاند: عاقبت این نیز بگذرد!
یعنی رئیس محترم! این میز بگذرد
این منشی عزیز که پیشت نشسته است،
این عشوههای وسوسهانگیز بگذرد
اخبار...
پاسخ : گل هایی از گلستان سعدی
درویشی را ضرورتی پیش آمد گلیمی از خانه یاری بدزدید حاکم فرمود که دستش بدر کنند صاحب گلیم شفاعت کرد که من او را بحل کردم گفتا به شفاعت تو حدّ شرع فرو نگذارم.گفت آنچه فرمودی راست گفتی ولیکن هر که از مال وقف چیزی بدزدد قطعش لازم نیاید و الفقیرُ لا یَمْلِکُ
هر چه...
پاسخ : گل هایی از گلستان سعدی
پارسایی را دیدم بر کنار دریا، که زخم پلنگ داشت و یه هیچ دارو بِه نمیشد. مدت ها در آن رنجور بود و شکر خدای-عزّ و جلّ- علی الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه میگویی ؟گفت : شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
گر مرا زار به کشتن دهد آن یارِ عزیز تا...
پاسخ : گل هایی از گلستان سعدی
توانگر زادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه درو به کار برده به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت تا...
حرف، حرف، حرف
با حرف درد جامعه درمان نمیشود حرف از برای فاطمه تنبان نمیشود
برنامه های کشکی کابینه های کشک از بهتر هیچ گرسنه ای نان نمیشود
گر مفسدی به جامه ی مصلح رود چه سود کافر به صرف حرف مسلمان نمیشود
تا بر نیاوری ز گریبان جهد سر...
حدسیات
پیری ز پا فتاده و فرتوت و منحنی گفتا بگویمت سخنانی نگفتنی:
من حدس میزنم که از این پس به روزگار دیگر فقیر جور نمی بیند از غنی
من حدس میزنم که اراذل نمیزنند دیگر به پشت گردن ما پشت گردنی
من حدس میزنم که نیفتد از این سپس ریش...