پاسخ : هشتمین پادکسته عیدانه سمپادیا
حس میکنم بعضیا که دارن حرف میزنن مستن :-?
یه سری هم صداشون به جنسیتشون نمیخوره :))
من قبلا به امید مجریا دانلود میکردم :دی امیدم از دست رفت ... :/ خیلی لوسن :دی
چقد بوساشون آب دار بود یاد بوسای مامان بزرگم افتادم :))
مازیار، خوب اسمارو لیست کن دیگه...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم معلم سوم دبستانم خیلی سعی کرد به من بفهمونه جامد مایع گازه نه جامد مایع گوز ( :-[ ) ( آخه دومی برام ملموس تر بود :-" باهاش بیشتر سر و کار داشتم )
خواهرم برای علومش آرمیچر گرفته بود بهار ازش به عنوان پنکه استفاده میکردیم بابام که کولرو راه انداخت کاربرد تابستونه...
پاسخ : بخشنامه حذف مراکز شمارهدار سمپاد+آزمون فیلترین
من به اون فقط و فقطش توجه کردم تعجب هم کردم ولی وقتی فرز با اعتماد به نفس گفت الان فکس شده دیگه اعتماد کردم .
فقط تو ذهنم میگفتم این همه المپیادی که 2 ساله به نوعی ترک تحصیل کردن ، بعضیاشون هم مدال دارن باید واسه دینی و عربی از سمپاد برن...
پاسخ : لحظه های غرور آفرین
اول راهنمایی بودم یه آزمون دادم شدم هزار و خورده ای تهران ، بهم بر خورد برای آزمون بعدیش که چهار ماه بعد بود جوری خوندم که شدم اول استان ، اون لحظه که نتایج اومد خیلی از غیرتم خوشم اومد :-"
اول دبیرستان هم در ترقی معکوس بودم ، هر روز بدتر از دیروز میشدم ،یه روز تصمیم...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم برنامه هایی که بالاشون زده زنده یعنی مجری زنده اس بالاشون نزده یعنی مجری به رحمت ایزدی پیوسته
بعد فکر میکردم بازیگرا توی تلویزیونن و همون طوری که ما اونارو میبینیم اونام از پشت شیشه مارو میبینن برا همین با خواهرم وسط حرف طرف حرفای چرت و پرت...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم ...
نزدیک خونمون یه مغازه بود رو تابلوش نوشته بود "دوزندگی اتومبیل"
تا اول راهنمایی میخوندم 2 زندگی اتومبیل و فکر میکردم منظورش اینه ماشینا هم بمیرن میرن آخرت ، یه زندگی این دنیایی دارن یه زندگی اون دنیایی .
تا دو سالگی کامل حرف میزدم اما به یه زبونی که هیچ کی...
پاسخ : سوتیها
سر کلاس شیمی :
دوستم : خانم مارو نگاه نکنین بی عرضه ایم فقط درس میخونیم ، رفته بودیم یزد دختره همسن ما بود شوهرشم کرده بود ... ( منظورش این بوده که شوهر کرده بود.)
معلم شیمی : عجب :D
پاسخ : سوتیها
با مامانم داشتیم تو خیابون راه میرفتیم یهو یه مغازه ی خیلی قشنگ دیدیم پر از کوزه و ظرف و ظروف سنتی با هم رفتیم تو با دهن باز در و دیوار رو نگاه میکردیم یه آقایی اومدن گفتن میتونین اینجا بشینین ، من هم گفتم نه ممنون فقط میخوایم نگاه کنیم رومو برگردوندم دیدم آقاهه با تعجب نگاه...
پاسخ : ب اعضای بدنتون امکانات اضافه کنید!!!!
به معده ام یه صداگیر وصل میکردم که وسط کلاس صداش در نیاد X_X
به دماغم شیر تنظیم وصل میکردم که هر لحظه استرس نداشته باشم که الان عطسه میکنم دماغم آویزون میشه دستمال ندارم
صورتم شست و شوی خودکار داشت که تا چرب شد تمیز شه ، جوش نزنم
پاسخ : من اگه خلافکار بودم .....
من اگه خلافکار بودم ، یه شبکه ی رادیویی خصوصی درست میکردم موجشو میفرستادم روی بخش اف ام
یه گروه تشکیل میدادم ، توی یه پیاده رو پخششون میکردم یهو آهنگ میذاشتم همه باهم وایسن شروع کنن قر دادن مردم شاد شن .
وقتی از مترو داشتم میومدم بیرون رومو میکردم به یکی داد...
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
«آخرین باری که بعد از چند ماه کار توی معدن برگشتم به شهر یه کیسه بزرگ طلا همراهم بود با اینکه میدونستم این کار دیوونگیه ولی تصمیم گرفتم توی یکی از گرون ترین رستوران های شهر یه غذای درست و حسابی بخورم . استحضارتون برسونم که مجبور شدم برای یه...
پاسخ : قشنگ ترین بیتهایی که شنیدید ...
امروز
نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
هوشنگ ابتهاج
پاسخ : سوتیها
کمربند مغناطیسی زمین اسمش وان آلنه یه بار سر کلاس المپیاد معلممون گفت اسم کمربند مغناطیسی زمین چیه ؟
من با اعتماد به نفس : وودی آلن ;;)...
معلم : :o
من : اوخ ببخشید :-[ :)) آلن دلون ;;)
معلمم : بچه ها خسته شدین برین زنگ تفریح :D