پاسخ : سوتیها
داشتم ادای فاطی کوماندوها رو (خواهر بسیجی، کلاغ سیاه،...) در می آوردم بعد قیافمو خیـــــــــــــــــلی
ضایع درست کرده بودم و داشتم مسخره بازی در می آوردم...یهو دیدم ناظم عزیزمون واستاده جلو در،
داره منو نظاره می کنه!!!!! :-\
پاسخ : دیدار آدمای معروف!
انوشیروان و بهاره و برزو ارجمند رو توی میدون شهدا موقع بازی یه فیلمی دیدم، علی کریمی رو نزدیک اتوبوسش تو حرم دیدم، مهدی اسدی رو تو کنسرتش تو کیش، مهران رجبی رو تو فرودگاه امام دیدم ;)
پاسخ : سوتیها
تو کلاس بودیم دوستم داشت یه فعلای مسخره ای رو توضیح میداد :
جیش دارم...
جیش داشتم...
جیش داره، یهو اشاره کرد به طرف در و این آخری رو گفت... همون جا ناظممون دم در واستاده بود!!!
تروخدا فرض کنین اشاره کنی به ناظمت و بگی جیش داره!!!!! =))
پاسخ : سوتیها
یه بار با یکی از دوستام داشتیم تو حیاط مدرسه راه می رفتیم بعد ناظممون پشت یه دیوار واستاده بود یهو دوستم سرشو برگردوند اونور گفت خیلی گهه!!! نگو دقیقا رو کرده بود به ناظممون و اینو گفته بود! ;D
پاسخ : تقلب
آره یه بار یه برگرو پر خلاصه نویسی بردم سر جلسه عربی بعد یهو دیدم یه دیو داره میاد طرفم... هر کار کردم جیبمو پیدا کنم نشد! بعدم ازمگرفت و منم گفتم نمی دونستم نمی تونیم برگه بیاریم!!! ^#^ بعدم همه چی تموم شد =D> یه بار دیگه هم غز با خیال راحت کتاب برده بود داشت تو جامیز می خوند بهد...
پاسخ : خوردن سر کلاس
همیشه سر کلاسه قرآن و زبان و از این چیزا می خوریم... من و غزاله زیر میز بازش میکنیم بعد کل ردیف کله هاشون و دستاشون به طرف ما جذب میشن... ولی باید خیلی ویو جالبی از روبرو داشته باشه! ;D