راستش من به این درجه از جراتمندی نرسیدم و همچنان متوصل میشم به مکانیزم شکست خورده ی انکار
ولی راهی که میگی منطقیه. اما راستش این ادم رو از دورانی میشناسم که ادم ها منتظر بهانه برای قضاوت بودند و اصولا اونا رو ادم های امنی نمیبینم.
مسئله اینه که مربوط به قبله دیگه دنبالش نیستم. اما حتی اگر مربوط به الان بود، با شناختی که دارم ادمی نیست که بتونم چنین چیزی رو بهش بگم یا حتی احتمالش بود که بگه بیا اصن خودم هستم (صرفا از اونجایی که خودشم عضوه اونجا میگم) بعد حالا بیا بگو نه تو نه :))
دوستان واقعیت اینه که ما والدینش نیستیم، تصمیم گیرنده ای با مسئولیت اجتماعی هم نیستیم. آیا بن کردنش باعث اصلاح تربیتش میشه؟ میره تو اتاقش به رفتار زشتش فکر میکنه؟ آیا مجبور به مراجعه به روانپزشک و روانشناس میشه؟ آیا ذره ای به اینکه شاید من اشتباه میکردم فکر میکنه؟ اگر جواب شما به تمام این سوال...
من با این گزاره مشکل دارم. بهتره گفته بشه مردم رو به اجبار به اعتقادی رسوند که قبلا بهشون تحمیل شده و یکبار خودشون رو ازش رها کردند
چه حوصله ای دارین با اسکلی که چیستی بدیهیات رو میپرسه بحث میکنین! این جماعت جلوش اصول خودشو بپرسی چیه سرتو گوش تا گوش با قمه میبره بعد برای اینکه باخت نده میپرسه...
خیلی از ما دوران شرم آوری داشتیم تو سنین نوجوانی که با افتخار هم ابراز عقیده میکردیم ولی کلی بهمون خندیدند و تحملمون کردند. بعدا یه مدت غیب شدیم وقتی دوباره سر از سایت دراوردیم یه ادم حسابی بودیم یا حتی با گذر زمان تو سایت این اتفاق افتاده. امید دارم برای این دوستمون هم اینده درخشانی رو ببینیم...