پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!
طبق معمول! پس از سالها... :دي
سوراخم!
ببين؟!
ببين كه قلبم چگونه از چشم هايم بيرون ميزند؟!
ببين كه چگونه افكارم از ميان دندانهايم به بيرون ميچكد؟!
و روحم از لاي انگشت هايم
ميريزد درون گودي دست هايت...
و چشم...
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!
يك فنجان چاي
قطار
تنهايي
تصوير من توي ليوان
قطار ميلرزد
تصويرم محو ميشود توي چاي...
و من غرق ميشوم در اعماق فنجان!
-
يك قلب خالي
زندگي
[b]تنهايي
زندگي تكانم ميدهد
تصويرت محو ميشود درون قلبم
و تو غرق ميشوي در اعماق قلبم...
و همه چيز تمام ميشود...[/b]
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!
كنكور؟!
كنكور چي هست؟!
خوردنيه؟!
از ايناس كه صبا با چايي شيرين و خيار ماست واسه صبونه ميخورن؟!!
-------
مرسي...
قبول دارم تكرار داره، ولي فقدان واژگان نيست.نوعي برگشت به ابتداي اوج شعر و تاكيد به واژه من هستش...
ولي در كل قبول دارم...
------
پ.ن: كسي مضمون شعرامو...
پاسخ : در همسایگی باران(دفتر شعر من!)
تركيب هاي قشنگي داشتي...
خواستني سبز،رويايي صورتي،صداي آواز خورشيد و ...
ولي گاهي جمله هاي طولاني باعث شده بود شعر از حالت شعري تبديل به متن يا نثر بشه...
يكي از تفاوت هاي شعر و نثر در ايجاز جملاته...
در كل ممنون از احساس زيبات...
پاسخ : شعر هايم مجددا!!( آخه عنوان از كجا بيارم؟!)
ممنون فاطمه جان!
آره... اوالاشو يه مفهومي تو ذهنم بود نتونستم خوب بيانش كنم. بعدا كه رفتن توي شعر كم كم كملات به خودشون اومدن...
آره ديگه... سالها گذشت!
مرسي عزيزم :-*
شعر هايم مجددا!!( آخه عنوان از كجا بيارم؟!)
سلام!!! من باز اومدم...پس از سالها... نميدونم كسي منو يادش هس يا نه؟!
متاسفانه و يا خوشبختانه(!) من كلا خودمو يادم رفته!!! به هر حال من پسورد اون يكي اكانتم و ايضا فيسبوك و ياهو مم يادم رفته كلا! يه حس غريب كه يهو از خواب بيدار ميشي و همه چي يادت...