نتایج جستجو

  1. BerGC30

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها مکه ک رفته بوديم، برا کولر ي چيز ديجيتالی رو ديوار اتاقمون بود، بعد ديگه انقد سرد می شد اتاق ک شرو می کرديم ب لرزيدن. اين شد ک بنده رفتمو ب اين ديجيتاليه اندکی ور رفتم. شب ک شد خوابيدم، بعد ي نيم ساعت انقد گرمم بود ک از خواب بيدار شدم. ملافه رو انداختم کنار و خوابيدم، باز گرمم...
  2. BerGC30

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها چن روز پيش، مامانم خودشو بيچاره کرد تا من از خواب بيدار شم. ;D تا بيدار شدم رفتم تو اون اتاق پلو مامانم با يه قيافه ی حق به جانبو خيلی عصبانی برگشتم ب مامانم می گم: هی ميگی اسمشو بگو،اسمشو بگو. X-( اسم کّيو بگم؟ :-L کودومشونو می خوای؟ X-( مامانم ي کم وايساد، :-\ بعد شرو کرد ب...
  3. BerGC30

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها ما تو امتحانای خرداد سوم راهنماييم رفتيم مکه. :P قرار شدم که من بلافاصله بعد از اينکه رسيديم خونه بی وقفه و بی فرجه (فورجه) برم ناجوانمردانه امتحانامو بدم. :-ss اوليشم تاريخ بود. :-< بعد شب قبل امتحانام خونواده مهمونی رو گرفتنو يه سری از اقوامو به مناسب بازگشتمون دعوت کردن. اون...
  4. BerGC30

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها يه بار با يکی از دوستان رفته بوديم بازار. B-) حالا از شانس بارون گرفت شديد. همه جوبا و کانالا و چاله ها پرآب شده بود. بعد من و اين دوستم می خواستم بريم داخل يکی از پاساژا که هميشه دم دم درش يه عالمه پسر جِغِله هست. :> دم در اين پاساژه هم پرآب شده بود، برا همين يه بلوک گذاشته...
  5. BerGC30

    نوشته های آزاد

    پاسخ : نوشته های آزاد من يک مدادم و تو دو نقش در زندگی من داری يا يک تراش که هر لحظه مرا کوچک می کنی و يا يک پاک کن که تمام آثار مرا پاک می کند... (آخ که من چقدرم از اين لوازم التحرير خوشم مياد :-&)
  6. BerGC30

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها از مکه برمی گشتيم.تو فرودگاه جده بوديم،( :P) بعد يکی از اونايی که اونجا کار ميکرد، یه آقای جوون و خيلی خوشتيپ بود، با يه عينک خيلی توپ و کروات، يه ليوان قهوه هم گرفته بود دستش و با يه غروری جلوب صف وايساده بود نظارت ميکرد. ;D ماهم داخل صف بوديم که بيان ببينن مواد پواد داريم یا نه...
  7. BerGC30

    اولین آشپزی

    پاسخ : اولین آشپزی يکی از فاميلامون مرده بود. مامانمينا رفته بودن مجلس ترحيم. من که نمی شناختمش، برا همين نرفتم. ديگه هيچ بنی بشری خونه نبود، الّا من. برا همين تصميم گرفتم که دور از چشم ننه جان، دست به يه خرّرّرّرّيتی بزنمو سيب زمينی سرخ کنمو با خيال راحت تا تشو خالی خالی نوش جان کنم. <:-P يه...
  8. BerGC30

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها اين سوتی پسرخالمه: يه بار با خالمينا رفته بوديم مشهد.علی، پسر خاله ام، يه شيش هفت سالش بود. بعد يه آقايی که لهجه شديد اصفهانی داشت، نميدونم از قيافه ی علی خوشش اومد، برگشت بش گفت: سلام عليکم(با لهجه شديد اصفهانی!) علی: هاااااااااااااااا؟! - سلام عليکم - هاااااااااااااااا؟! - سلام...
  9. BerGC30

    ترسوندن بقيه

    با بچه ها اردو مشهد رفته بوديم، از اونجايی که بچه های فاميل ما از دم ديوونه تر از منن، براشون ماسک وحشتناک سوغاتی خريدم! يکی از دوستام خيلی از اين ماسکه می ترسيد. شب که می خواستيم بخوابيم همه برقا رو خاموش کرديم، الّا يه چراغ خواب که نورش قرمز بود (صحنه را تصور بفرماييد) بعد همه خوابيده بودن،من...
  10. BerGC30

    بدحجابی:اعتراض مدنی یا...؟

    پاسخ : بدحجابی:اعتراض مدنی یا...؟ وقتی شما بعد از پست من نقل قول می ذارين که يه سريا فلانن، انتظار داريد آدم چه فکری کنه؟به هر حال من يا هرکس ديگه، فرقی نداره، اين صحبت شما کلا يه جوری توهين آميز بود. حالا اگه منو متهم به شک داشتن به خودم نمی کنيد، اين فروم بچه های سه سال منم ديگه؟ اگه...
  11. BerGC30

    بدحجابی:اعتراض مدنی یا...؟

    پاسخ : بدحجابی:اعتراض مدنی یا...؟ اولا خوبه من کلمه ی اکثرو قرمز کردم. که شما نگيد: پس هر کس به پوشش مورد تایید شما اعتقادی نداره و به پوششی غیر از چیزی که تحت عنوان پوشش اسلامی هست معتقده فاقد شخصیت مستقل هست و ضعف اراده داره ؟؟؟ دوما از پست قبلی شما به هيچ وجه اين برداشت نمی شد که آقايون به...
  12. BerGC30

    بدحجابی:اعتراض مدنی یا...؟

    پاسخ : بدحجابی:اعتراض مدنی یا...؟ من نگفتم دلايل جامعه شناسی يعنی چی؟ من پرسيدم دلايل جامعه شناسی bahar-r چيه؟ تازه اونم نه از شما، از خودش. هيچ جايی از حرفام هم نگفتم که چون اسلام گفته چادر و حجاب، بايد چادر داشت. در ضمن من دارم کاملا منطقی صحبت می کنم و اگه يه جايی فکر کنم حرف شما منطقی...
  13. BerGC30

    بدحجابی:اعتراض مدنی یا...؟

    پاسخ : بدحجابی:اعتراض مدنی یا...؟ اتفاقا به نظر من بی حجابی يا بدحجابیِ اکثر بی حجاب ها نشون دهنده ی ضعف اراده و تاثير پذيريشون از بقيه است،يا اينکه شخصيت مستقلی ندارن... و در واقع اين اکثر اين گروهن که می خوان مورد تاييد بقيه لباس بپوشن، نه؟ تازه کی گفته پوشش اسلامی فقط يه نوع پوشش اجباريه؟...
  14. BerGC30

    عمق اشعار فريدون مشيری

    من بيشتر شعرای فريدون مشيری رو دوست دارم،کوچه و... از زبون بچه های سرطانی ای که حال خوبی ندارن و از ته دل آرزو می کنم که اميدشون به زندگی رو از دست ندن، البته شعر از آقای فريدون مشيريه که شايد با اين قصد نگفته باشن ولی من با اين قصد يه کمشو اينجا می ذارم، الحق که همه ی شعراشم توپه : نمی خواهم...
  15. BerGC30

    خوردن سر کلاس

    پاسخ : خوردن سر کلاس ما تو کلاس رو نيمکت می نشتيم، بعد يه روز يه عالمه پسته و فندق و... ريخته بوديم تو يه ليوان و زير نيمکت گذاشته بوديم و نوش جان می کرديم، همينطور که با چشم بسته دستمو می بردم طرف ليوان، يهو دستم خورد به ليوان، خورده های ليوان و همه ی حبوبات (!) داخلش پهن زمين شدن! همه ی بچه...
  16. BerGC30

    گند های دوران كودكی

    پاسخ : گند های دوران كودكی يه بار با خالمينا رفته بوديم مسافرت راه دور.خونه ی اقوامی که اصلا نمی شناختمشون، پسرخالم يه هفت هشت سالش بود،منم يه ده سال. حوصله ی ما دوتا حسابی سر رفته بود،رفتيم تو ماشين،گفتيم اينجا هواپيماست (!) و اومديم راش بندازيم که پرواز کنيم. نمی دونيد هرچی دکمه بود تو ماشين،...
  17. BerGC30

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها يه روز دوست اخویم اومده بود خونمون با هم درس بخونن،آخ که منم چه کلاااااااااااسی جلوی اين دوست خرخون داداشم ميذاشتم. اون روز، صبح خيلی خيلی زود (ساعت 8 صبح!) از خواب بيدار شدم. هيچّی نمی فهميدم. منگ منگ! (:| عجب وضع ضاقارتي هم داشتم: عين جن که بيدار شده بودم، موهام که ده متر با...
بالا