از نظر روحی نیازمند شنیدن یک خبر خوشحال کننده مثل قبولی مرحله اول تیزهوشان کلاس پنجم هستم!><:RedHeart
اون روز با اختلاف،بهترین روز زندگیم بود:RedHeart8->
کاش یه روز دیگه ام بیاد که همونقدرررر ذوق کنم!><;;)8->:RedHeart
منم یه زمانی پسر عموم اسطورم بود(طلا کشوری کامپیوتر)
نه بخاطر مدالش و اینا
چون اولین کسی بود از فامیل ما رفته بود هاروارد
اون موقع من بچه بودم(دبستان)و فکر میکردم یکی که رفته آمریکا در نهایت خفنی به سر میبره
اما بعد که دکتراشو گرفت و دو سالی اومد ایران و تاحدودی معاشرت داشتم باهاش،دیدم که اه!چه...
اول دبیرستان،سر کلاس آزشیمی بودیم و استاد داشت نمودار های واکنش یه ماده ای رو توضیح میداد
بعد گفت این واکنش،نمودار آبشاری داره
کسی میدونه به انگلیسی چی میشه؟!
و من گفتم کَسکِیدینگ چارت
و استادمون گفت آفرین!;)=D>
و من حس غرور خوبی بهم دست داد!:x
حس خوبِ خاطره ش برا اینه که یه دختره بود اون موقع...