پاسخ : گند های دوران مدرسه!
یه یار با یکی از بچه ها اومدیم از مدرسه بریم بیرون برای کلاس خرید کنیم
کل کادر مدرسه رو سرگرم کردیم تا از مدرسه دوییدیم بیرون .....
چشمتون روز بد نبینه ناظممون جلومون در اومد و......
کجا داشتید میرفتید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ X-( X-( X-(
هیچی دیگه
اومدیم تو و گریه که خانوم...
پاسخ : آبی
" ابدیت "
حلول تنهایی نفسم را تنگ کرده است
و نهایت انزوا دارد تمامیت مرا می بلعد
بگذار این احساس تلخ گناه را
در همین ایستگاه میانسالی امان
میان هم همه های بی سبب مردم
جا بگذاریم
من با عطر آویشن موهایت عروج خواهم کرد
تا اوج سرکش پیچید گی های تن زنانه ات
حوالی لبهای پر شده...
پاسخ : کوچک نوشته ها
نمیدانم چشمانت بامن چه می کند؟!
فقط وقتی نگاهم میکنی
چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد که...
حس میکنم چقدر زیباست فداشدن برای چشم هایی که"تمام دنیا ی من"است!
پاسخ : نامه بابا لنگ دراز
یکی از نامه های بابا لنگ دراز به جودی:
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود." پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که...
پاسخ : نوشته های آزاد
"احساس واژه های من"
پای احساس واژههایم بسته است
درست مثل نگاه لبهای خاموش تو
که همیشه کتابها حرف برای گفتن داشت
و کسی نمیشنیدش
میدانم عرصهی کوچکیست قلم برای خلق ناگفتههای من و تو
و من چون ماهی در عمق کوچک یک تنگ
که در دستان کوچک یک کودک میلرزد
جولان...