پاسخ : سوتیها
رفته بودیم خونه یکی از فامیل.بعدش اونا ی دختر بچه داشتن که ی جوجه داشت که ی تخمرغ دستش هس 8-}
حالا این تخمرغه از جوجه هه جداشده بود
بچه هه:مااااااااامان تخمم کنده شده
ما: ^#^
مامانش: :(
باز بچهه:مااااامان علی تخممو دزدید(داداشش)
ما: :-"
پاسخ : سوتیها
ی مدت پسر خاله خالم بهش پیام میداد دوستت دارم و این حرفا و میخوام بیام خواستگاری ;Dیعنی ی جورایی نظرشو میپرسید که اگه بیاد جوابش چیه [-o<
بعد امروز من اومدم از خالم ی احوالی بگیرمو جریان پسره رو هم بپرسم
خالم گفت:حرف نامربوطی نزنی نصر(دایی نصر الله م)کنارمه!!
-ن بابا .من که کار...
پاسخ : سوتیها
پريروز اين داداشم هي گير داده بود من بستني ميخوام
با شرايطي كه اون همش جيع و داد ميكرد مامانم گفت ابرومونو ميبره. فاطي تو پاشو برو براش بخر ~X( ~X(
اين مغازه دو تا خونه با ما فاصله داره. يعني خيلي نزديكه
ما هم زودي ي چادر پوشيديم و رفتيم ديديم درش بسته است.خب چه كاري بهتر از در...
پاسخ : سوتیها
امسال عموم روز عقدش زنشو اورده بود خونه خودش) ماشالله ملت محلت نميدن دو روز بگذره!!!!)
هنوز مهمون هاهم كامل نرفته بودن از خونه عموم.
حالا اين وسط فشار زنش افتاده بود :x :-/ اصن ي وضعي. خودتون تصور كنين هر وقت عموم دختره رو نگا مي كرد نيق مي كردد. بدبخت دختره اب ميشدم
ما هم كه...