نمیشه اسمشو گذاشت بهترین یا بدترین ولی عجیب ترین خوابی که تا حالا دیدم اینه:
داشتم از یه سرابالایی به دو بالا میرفتم انگار عجله داشتم اولش متوجه آسمون نبودم ولی وقتی رسیدم بالا یه دفعه همه چشممو آسمون پر کرد یه شب پر ستاره بود و توی آسمون بجای یه ماه کلی ماه بود که باعث شد تو خواب از تعجب نفسم...
برام جالبه بدونم آخرش چی میشه.نمیخوام شانس اینکه بفهمم قضیه چیه رو از دست بدم پس حداقل اونقدری که بدنم بهم اجازه میده زندگی میکنم. خلاصه شو بخوای یه چیزاییه در مورد امید و انتظار و این حرفا
شرمنده که اینطوری میگم ولی همین تیکه ای که از رمانت گذاشتی به نظرم خیلی شبیه رمانای نودهشتیاس.کاملا قابل پیش بینی و بدون هیچ عمقی.پر از دیالوگای بی هدف.