خب؛ به طور من گفتم که این تاپیک بیهوده و بی اهمیته. عقیده ش برام اهمیتی نداره و به طور کلی اگر بخوام درباره احترام به عقاید بگم، خیر لزوما موافقش نیستم. خیلی از عقاید واقعا شایسته ی احترام نیستن و نمی ذارم.
یعنی داری می گی وااای به حافظ جونمون گفت خنگ استغفرالله؟! هنوز هم این تعصب و جانب گیری هارو درک نمی کنم.
تحقیری نمی بینم :))) منظورم هم مشخص بود کمی فکر می طلبید شاید.
نمی دانم چرا تحمل جمعیت را ندارم.
تحمل زندگی فامیلی را ندارم.
من آنقدر به تنهایی خودم عادت کرده ام
که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس می کنم. تا دور هستم دلم می خواهد نزدیک باشم، و نزدیک که می شوم می بینم اصلا استعدادش را ندارم.
فروغ فرخزاد