علل رواج شاهدبازی در ایران
پیش از ادامه مبحث مورد بررسی،لازم دیدم تا کمی درباره رواج شدید این امر در ایران بپردازم؛گرچه در هیچ منبعی چندان به آن پرداخته نشده است.
به منظور اینکه تصویری از شدت این امر در ایران قدیم در نظر بیاید،می توان اشاره ای به سفرنامه شاردن کرد.وی که در دوره صفوی به ایران...
معشوق لشگری
یکی از نخستین اشارات به معشوق مذکر در اشعار فارسی،در قالب اشاره به معاشیق لشگری و سپاهی است.در این دوره،عمده لشگریان سلاطین غزنوی و سلجوقی از جوانان ترک بودند.این عده که در اوج جوانی و واجد تمامی خصوصیات زیبایی شناختی که از آنان سخن رفت بودند در این دوره مورد ستایش شعرا واقع می...
دوره سامانی و غزنوی
در اشعار دوره سامانی،که در حقیقت مطلع و آغاز شعر کلاسیک فارسی است،کمتر اثری از معاشقه با معشوق مذکر مشهود است.در این دوره ترکها در خراسان به تدریج در مقامات لشگری و نظامی منصوب شدند و به این ترتیب اين امر تازه در حال رواج يافتن بوده است.البته می بایست در نظر داشت که آنچه از...
شاهدبازی در ادبیات عرب و هند
پیش از پرداختن به سیر این مقوله در ادبیات فارسی،لازم دیدم تا درباره این موضوع میان ادبای عرب و بعضا هندی شرحی دهم.در میان اعراب قدیم،مغازله با مردان برخلاف ایرانیان به هیچ وجه رواج نداشت،بالاخص در اشعار عاشقانه جاهلیت عرب.در شعر اعراب جاهلی و پس از آن،تا پیش از عهد...
منشا فلسفی در ایران
بی هیچ تردیدی فلسفه مشا و بالاخص فلسفه ابن سینا از تاثیرگذار ترین آبشخورهای فکری ایرانی بوده است،چه بر فلسفه شرقی و چه بر عرفان و تصوف ایرانی.آراء ابن سینا تماما متاثر از فلسفه یونانی،و به طور خاص فلسفه افلاطونیست؛در حقیقت تاثیراتی که آراء افلاطون بر تصوف گذاشته جملگی از...
شاهدبازی در لغت
درباب تسمیه معشوق مرد در ادبیات فارسی لغات گوناگونی به کار رفته که برخی صرفا جنبه تسمیه،برخی جنبه مثبت و بعضی هم جنبه تحقیر دارند.از اون جمله:
لغت “شاهد”،مستمعل در مفهوم معشوق و اختصاصا به مفهوم معشوق مرد،”امرد”به معنای مرد بی ریش(که چنانچه خواهیم پرداخت از مهم ترین مشخصه های...
پس از کمی نوشتن در این باب در یک ح.ب که البته بعدا پاکش کردم،به این نتیجه رسیدم که چرا نباید به این امر غالبا مغفول در ادبیات و یا به تعبیری جامعه ایرانی پرداخت؟در هر صورت آنچه که امروز در گذران روزگار و ایام و در این ایران معاصر تا حد زیادی به فراموشی سپرده شده در زندگانی قدمای ما رواجی تمام...
پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال،
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریده ام
بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست
پاشیده ام شراب کف آلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را
تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست از...
به راستی که هیچکس نمیتونست اهمیت بحثی مثل اصطکاک و تاثیرپذیری شرق و غرب،در فرهنگ و فلسفه و هنر و امثالهم رو به مانند امثال آل احمد و فردید،با ایجاد این مفهوم غریب “غرب زدگی” از بین ببره.اولی با یاوه گویی های فراوان،ناتوانی مطلق در تمیز دادن وجوه مختلف این به زعم خودش،”غربزدگی”،و دومی که اصلا...
فرانس:ما هیچگاه داستان را از منظر شیطان نشنیده ایم،تمام کتاب را خدا نوشته بود.
ندانم کجا دیدهام در کتاب
که ابلیس را دید شخصی به خواب
به بالا صنوبر، به دیدن چو حور
چو خورشیدش از چهره میتافت نور
فرا رفت و گفت ای عجب، این تویی
فرشته نباشد بدین نیکویی
تو کاین روی داری به حسن قمر
چرا در جهانی...
من هم صحبتی از رسمیت نکردم.
خب به کار بردن نادرست کلمات یا جمله بندی غلط حقیقتا هم مسئله مهمیه.
من وقعی برای این پسر و راهکار هاش قائل نیستم.
”تاثیر در زندگی”؟اساسا ربطی نداره.صحبت از طرز نگارش در زبانه.من هم اینطور گفتم که در زبان هزار مشکل اساسی تر داریم.
اما اینکه گفتی “ده نفر هم...
به به.تیز می روی جانا ترسمت فرومانی!
کل مبحث زبان تقلیل داده شد به رمز ارز و پول کاغذی(یا غیر کاغذی) و امثالهم؟اساسا درک نمی کنم،چطور ممکنه که تفکر و ذهنیت یه عده مثل شما(که اندک هم نیستند) تا این حد ماتریالیزه شده باشه که منزلت هر زبان(یا در کل منزلت هر امری،فرهنگی یا غیر فرهنگی) به واسطه...
شب هول،هرمز شهدادی
خاطرم هست که حدودا هفده ساله بودم،یا کمتر.اون زمان داستانهای سیال ذهن چندانی نخونده بودم،جز سنگ صبور چوبک و “اولیسس“ جیمز جویس،که دومی رو به انگلیسی و به واسطه نثر به خصوصی که داشت با ضرب و زور خوندم.این کتاب شب هول رو در کتاب کهنه فروشیهای انقلاب،که همیشه می رفتم پیدا کرده...
خوردن بیش از حد(بالفرض یک بسته،به نیتی احمقانه)قرص پتاسیم کلراید ۶۰۰،همین هایی که در داروخانه ها فروخته میشه،میتونه برای یک شخص سالم(بدون ناراحتی قلبی)کشنده باشه؟
چون شنیدم در مقادیر بالا میتونه در زمانی کوتاه باعث ایست قلبی بشه.
چشم گریان تو نازم ،حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین
بر نتابد این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین
مانده ام با آب چشم و آتش دل،ساقیا
چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین
رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار
ای گشوده دست یغمای خزان،اکنون ببین
سایه دیگر کار چشم...
هیچگاه کوچکترین اعتقادی به “شاملوی بزرگ” نداشتم.گویا اصلا کسی نمیخواد به این فکر بکنه که این مردکه آخه چه غلطی کرده؟ تالیفات غیر شعریش که مزخرف محض،چندین ترجمه ازش موجوده جملگی مزخرف.
مثلا کتاب روسی ترجمه کرده،آن هم چه کتابی،”دن آرام” رو به اصطلاح “ترجمه” کرده و و نجاست کشیده به قبر پدر کتاب به...
اصلا متوجه عرض من نشدید.من نگفتم داستان آریو برزن تاریخ نیست،چرا هست،اما اون واقعه به طور صرف مایه فخر نیست،”اهتمام” اون شخص هست که این بار رو بهش میده.و مرادم هم این بوده که مسئله رو در صرف واقعه نباید جست.
این اسمش “تاریخ” نیست.اهتمام آریو برزن برای دفاع از مردمش تحسین برانگیز و مایه فخره،اما اینکه تاریخ نیست،ارزش گزاردن مردمانی برای میهنشونه.نباید اینها رو اشتباه گرفت.
مسئله قتل عام در دهلی هم کاملا رخ داده.نادرشاه یک صبح تا شب(یا شاید بیشتر،درست خاطرم نیست) به سربازانش امر کرد که در شهر هر زن...