پاسخ : سمپادی های دانشگاه تبریز
واقعا!
پس سمپادیای دانشگاه تبریز کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
کلاس ما دو نفر سمپادی داره:یکی خودم و یکیم از شهید مدنی تبریز!
چند نفر؟؟؟؟؟؟؟!!
پاسخ : سمپادی های دانشگاه تبریز
با تشکر از آیدا جان که این تاپیک رو شروع کرد و خودش در رفت(!) ;D :P
میخواستم از دوستانی که دانشگاه تبریز تحصیل میکنن خواهش کنم خودشونو معرفی کنن تا همدیگرو بیشتر بشناسیم.
ضمنا اگه خبری...سمینار بدردبخوری...کارگاهی...تو دانشکده ها برگزار میشه لطفا اینجا بذارین تا...
پاسخ : ساقی نامه
ممنون از لطفتون.
خودمم غزل هامو بیشتر دوسدارم.
شعر نو خیلی قشنگه ولی جز شعر معدود شعرایی اندازه غزل به دل نمیشینه!
شعر نو هیچ وقت نتونست جای شعر سنتی و اصیل ایران دو پر کنه.
:)
پاسخ : ساقی نامه
تضمین هایی که استفاده کردم صرفا به این دلیل بوده که این بیت ها رو دوست داشتم...
و تقلیدی که شما میفرمایید ...
فکر نمیکنم تقلید از بزرگانی چون حافظ...سعدی یا مولوی... شعر و شاعر رو به جایی برسونه!
بنده و تمام شعرای پارسی زبان وامدار این شعرای عالی مقام هستیم!
شعر سنتی با...
پاسخ : ساقی نامه
به جنون کشیده کارم
ز دو چشم خون ببارم
تو و بوسه بر رقیب و ...
من و ناله های زارم!
تو در آن رواق خندان
من از این اتاق گریان
تو کشی به زلف او دست
و...
من جوی ز دیدگان ببارم!
تو چگونه عهد کردی
که دمی وفا نکردی؟
تو چگونه دل بریدی
که مرا خراب کردی؟
من و مستی شبانه و
خمار صبحگاهی...
پاسخ : ساقی نامه
"ساغرم شکسته ای ساقی...
رفته ام ز دست ای ساقی...
در میان طوفان بر موج غم نشسته منم...
در زورق شکسته منم...ای ناخدای عالم...
تا نام من رقم زده شد...
یکباره مهر غم زده شد...
بر سرنوشت آدم!
نابرده بر لب جامی...
می کشم بر دوش از حسرت
بار مستی و بدنا می ها!"
یک جام دگر بگیر مستانه...
پاسخ : ساقی نامه
می روم در پس پس کوچه ی عشق
زیر نور مهتاب
بی تو مهتاب شبی!
چشم میبندم و میبینم زود...
چون تو در گلشن و گل داغ زنی...
می روم در بر او...
می رسم در بغل بی غم او...
دست می افشانم
می گشایم گیسوش...
می نهم لب به لبش تا به سحر...
آه!
می کشم آه ز بدمستی خویش!
بی تو من...
مست شبی باز...
پاسخ : ساقی نامه
دل من گرفته ای دوست مپرس وصف حالم
دو شب است سیل خونین ز دو دیدگان ببارم
که چه خاطرات شیرین و چه خاطرات تلخی
بگذشت سالیانی چو شرار در خیالم
بهم الفتی گرفتیم و چه زود آخر آمد
شب شعر و خاطراتش شب مستی و خمارم
می ناب صبحگاهی و شراب شامگاهان
نه دگر نیفکند شور به شعر سوزناکم
چه...
پاسخ : ساقی نامه
ای سراپا همه احساس و غرور
ای تپش های من خسته دور!
شیوه آه شب و شکر سحرگاهی را
نه تو میدانی و بس!
دستها بگشایم!
شبی از دست جفاکاری ها!
شکوه ها از همه عالم ببرم سوی خدا...
شاید او باز ستاند به دلم
داد چشمان فریبای تو را!
حافظم در بغل است!
می زنم گاه به گاه...
باده و جام می ساقی...
پاسخ : ساقی نامه
"وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من"
یکشب اگر گذر فتد بر در ما مکن دریغ
زان لب لعل بوسه ای زین هوس محال من
یک نظر از دو چشم من دور مرو که می کشد
دوری آن رخ پر از دام سیاه خال من
می گذری ز کوچه ها دست به دست دوستان
می زنیم به تیغ جان یار فراخ...
پاسخ : ساقی نامه
"دوش بی روی تو آتش به سرم بر می شد
و آبی از دیده میامد که زمین تر می شد"
یاد لبخند تو شیرین من فرهاد بکشت
قصه لعل لبت باز مکرر می شد
ساقی ات مست به میخانه فتاده شب و روز
تا که عکست به بر جام مصور می شد
در شب هجر تو حافظ شده هم صحبت من
شکر حافظ!که شبم با تو منور می شد
چشمه شعر...
پاسخ : دلم گرفته است...
میدانی عزیز
این روزها
دل گرفته زیاد است و
قلب بی عاطفه فراوان
کسی نیست
کسی نیست
که آرامت کند
با این حال
گروه گروه دوست داری که می آیند و می روند
اطرافت همیشه پر است
ولی
این دلیل نمی شود
کسی باشد
که حرفهایت را بفهمد!
می دانی عزیز
این روزها
که پایان تابستان است و آغاز...
پاسخ : دوست دارم هميشه از تو بنويسم
دوست دارم از تو بنویسم
اما این قفل های آهنین دنیا
این عشق های آتشین دروغ
این دوستت دارم های الکی
این خنده های زورکی
مجالی برای نوشتن از تو را به من نمی دهند
دوست دارم همیشه از تو بنویسم
اما کاش میشد
ای کاش میشد
همیشه نوشت
نمیدانم
چرا دیریست تو را گم کرده...
پاسخ : ساقی نامه
"شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد"
بگذار لعل سرخت به لب خمار عاشق
که تو سر به پای نازی و مرا نیاز باشد
چه شود که تیره شبها به برم کشی و گریم
چو کبوتری ضعیفم که اسیر باز باشد
تو به بوسه های شیرین بنواز ساقی ات را
که شراب لعل خوردن بخدا مجاز باشد...
پاسخ : ساقی نامه
"مویت رها مکن که چنین برهم اوفتد
کاشوب حسن روی تو در عالم اوفتد"
چشمت نگر به ناز و کرشمه چه می کند
زخمش به دیده دل من مرهم اوفتد
مستانه قول لب به لبت تا سحر چه شد؟!
بد مستی و خماری ساقی کم اوفتد!
تا از لب سکوت قدحی ناب برخوریم
قدم کمان شد و کمرم هم خم اوفتد
یک شب نشد که دست به...
ای یار دل آزارتر از هجر تو اندر دو جهان نیست
از روی تو ای ماه رخ زهره جبین ماه نشان نیست
ای زمزمه بارش عشق از دل و از جان
ای گلبن زیبای جهان در تو خزان نیست
ای عشق تو در محکمه عقل تو محکوم
ای آتش سوزنده که ظلمت چو شهان نیست!
ای اشک من و آه من و سوز سحرگاه
ای روشنی ماه شبم بی تو شبان نیست
ای روی...