پاسخ : نمایشنامه
من خوندن نمایش نامه رو دوس دارم اما بعضی وقت ها شخصیت ها گیجم میکنن.تو رمان اروم اوم با شخصیت ها اشنا میشی اما تو نمایش نامه اول کتاب کل شخصیت ها رو میشناسی.بیشتر نمایش نامه های شکسپیر و خوندم.خوندن تاجر ونیزی (شکسپیر)-گوشه نسینان التونا (ژان پل سارتر)-خرده جنایت های زناشوهری...
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
در خانواده ی ما ملاحظه میکنید هیچ نوع غرضی با حقیقت نداریم.اما هر بار ممکن باشد ترتیبی میدهیم که حقیقت را از دهان بیگانگان بشنویم.
گوشه نشینان آلتونا ژان پل سارتر
اعتقادات میروند ولی عادات میمانند.
همان
پاسخ : گند های دوران كودكی
ی بار مهمون داشتیم مامانم داشت برنج درست میکرد ابجیم اومد کمک کنه نمک اضافه کرد درش شل بود کل نمکا ریخت.هیچی دیگه تنها کاری ک تونست بکنه فرار بود.
پاسخ : سوتیها
زمستون پارسال تو راهرو بودم داشتم میرفتم سمت حیاط کاپشنمم تو کلاس بود یهو معاونمون دادزد نسییییم تو چرا باز لختی؟
معاونمون :-L
من :-[
بچه ها =))
پاسخ : بلاهايي ك برادرا/خواهرا سرمون ميارن!
چند سال پیش خواهرم بستنی قیفی خواست منم براش اوردم همون موقع دعوامون شد گفتم باز کنی راضی نیستم گف برو بابا باز کرد بستنی نداشت فقط قیف بود
من :> :>
ابجیم :-/ :-/
دیگه تکرار نشد با این حال ما خیلی ب هم وابسته ایم و همدیگرو دوس داریم (شیش سال ازم...
پاسخ : خوردن سر کلاس
آزمایشگاه زیست بودیم دوستم داشت چیپس میخورد.دبیرمون گفت امینی(دوستم)جلسه ی پیش نبودی برای تشریح ماهی سه شنبه با اون کلاس بیا دوستمم برگشت با دهن پر از چیپس گفت باشه میام.
ماها =))
دوستم X_X
دبیرمون :-w :-w
پاسخ : سوتیها
سر امتحان ادبیات سوال اومده بود نویسنده ی کتاب آزادی و تربیت کیست.منم هیچی نخونده بودم دوستم گفت دکتر محمود صناعی من نوشتم سلطان محمود سنایی ;D هیچی دیگه باعث شادی معلم و دوستان شدیم(معلممون همکار مامانم بود X_X X_X)
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
در این دنیا،همه چیز دست خود ادم است،حتی عشق،حتی جنون،حتی ترس.ادمیزاد میتواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند.میتواند اب ها را بخشکاند.میتواند چرخ و فلک را به هم ریزد.ادمیزاد حکایتی است.میتواند همه جور حکایتی باشد.حکایت شیرین،حکایت تلخ،حکایت...
پاسخ : دوچرخه سواري دخترا
ب نظر من اصلا مشکلی نداره من و دوستم تابستونا هر شب میرفتیم دوچرخه سواری چون شب بود زیاد مشکل حجاب نداشتیم ولی امسال دوستم رفت :((
پاسخ : ديالوگ های ماندگار
دیالوگی از فیلم بیتا
فراموشش کن.
نمیتونم دوستش دارم.
منم خیلی ها رو دوست داشتم ولی فراموششون کردم.
حتما دوستشون نداشتی.
هر چی بزرگتر بشی بیشتر میفهمی که فراموش کردن جزئی از دوست داشتنه.