پاسخ : صـــــدف - 12712
سال بلوا
نویسنده : عباس معروفی
نشر : گردون
نمره : 10 از 10
داستان درباره یه خانومیه به اسم نوشافرین که عاشق یه کوزه گریه به اسم حسینا اما اندکی به خاطر فشار خانواده و اندکی به خاطر کرم درون

(اینو باید حس کنی

) میره با دکتر معصوم ازدواج می کنه اما هر روز که می گذره بیشتر عاشق حسینا میشه
دکتر معصوم بعدنا از شایعات قضیه رو می فهمه و نتیجش این میشه که با موزر میزنه پس کله نوشافرین! و نوشا می ره تو کما!
"بوی خاک میدهی , بوی خیانت میدهی , بمیر , بمیر "
فصل های کتاب 7 شبن! و این 7 شب همون شبایین که نوشافرین تو کماست , راوی شب های زوج نویسنده و راوی شب های فرد خود نوشافرینه
افسانه دختر پادشاه که عاشق مرد زرگر میشه اما مجبور میشه با پسر وزیر ازدواج کنه شبیه داستان اصلی رمانه و تیکه تیکه تو کتاب گفته میشه
مخصوصا پایان این افسانه و پایان کتاب خیلی قشنگ یکی میشن
تو یکی از نقدا این جمله رو خوندم " لایه اصلی رمان از عشق می گوید اما رمان در بستر تاریخی و اجتماعی شکل گرفته است " دقیقا همینه!
فک کنم زمانش میشه جنگ جهانی دوم...چند تا گروه شدن که همه با هم می جنگن!
میرزا حسن گفت: "خاک بر سر آدمهایی که نمیدانند سر چی دارند می جنگند"
تصویر سازیُ فضا سازیشم خیلی خوبن
سزمای سمفونی مردگان این جا هم هست!
" این سرما عادی نیست یه جور عجیبیست آدم وهمش می گیرد "
" این ها مال ظلم است آه مظلوم خورشید را می کشد "
"جقدر سرد شده مگر تابستان نیست؟ "
برف خاک جذام مه باد خیلی زیاد تو کتاب تکرار شدن
" آن روز که حسینا را در باد دیده بودم و در مه گم کرده بودم "
"مثل مِه می آیی و مثل آفتاب غروب میکنی . این رفت و آمد تو نظم زندگی مرا به هم ریخته , کارم شده به آینه چشم بدوزم که ببینم کی از راه میرسی . بعد بیخود تلاش میکنم که زمان را نگه دارم. "
بیماری و مرگ خیلی زیادن...مثلا بابای نوشا کور شده ..بچه ها یک چشم یا دو سر به دنیا میان و ...جاوید و اکثز جوونای شهر دچار پیری زودرس شدن...سکسکه معصوم....
اکثر مرگا هم طبیعی نیستن و همه دارن همدگیرو می کشن تا جایی که از حیوونا هم نمی گذرن و بز اخوی! رو دار میزنن ُ ماهی ها رو هم حتی
کشش کتابم خوب بود 1.5 روزه خونده شد
الان یه سری چیزا رو یادم نمیاد...

قطعا بعد از خوندن دوباره این کتاب این پست هم ویرایش میشه B-)
قسمتی از کتاب :
گریه کرد . مردی که دوستش داشتم به خاطر من اشک می ریخت و من ِ کور دل نمیفهمیدم . چه میدانستم راست میگوید و پس از عروسی من پنج سال در پشت و پسله میپلکد , عصرها پناه میبرد به مِی فروشی کِی پور و خرده خرده تباه میشود ؟ چه میدانستم هر چه زمان بیشتر میگذرد من عاشق تر میشوم ؟ عاشق مردی که تا سرحد مرگ مرا دوست داشت اما شاید نمی خواست یا نمی توانست مرا به چنگ بیاورد , خود را آزار میداد .
نتیجه : حتما حتما بخونید
