- شروع کننده موضوع
- #1
@@sin
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 264
- امتیاز
- 2,240
- نام مرکز سمپاد
- احمدی روشن
- شهر
- قروه
- سال فارغ التحصیلی
- 95
- مدال المپیاد
- شیمی
- رشته دانشگاه
- پزشکی
سلام
اولا اونایی که این انیمیشن فوق العاده رو ندیدن پیشنهاد می کنم حتما ببینن.
ثانیا اونایی که دیدن نظرشون در موردش چیه؟؟
اصلا این تایپیک در مورد نقد این انیمیشنه.
یک دختر بچه تنها در خانه ای میان کوه Waverley در استرالیا به همراه مادر و پدرش زندگی میکند خانواده نسبتا فقیر که حتی قدرت خرید اسباب بازی و لباس نو برای دخترشان ندارند ، مادرش برای تامین نیازهای زندگی مجبور به دزدی از فروشگاه ها میشود و پدرش هم که مردی الکلی است در یک کارخانه چای کیسه ای کار میکند .
گذشته از وضع اقتصادی ضعیف این خانواده مری از یک لکه مادر زادی که روی پیشانیش است هم رنج میبرد و برای همین مساله میان هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار میگیرد .
نزدیکترین دوست به مری همسایه پیرش است که در جنگ جهانی پاهایش را از دست داده و برای همین ترس شدیدی در رو به رو شدن با جامعه درون وی شکل گرفته ،مری پر است از سوالات کودکانه و به دنبال کسی که حاضر باشد به او جواب دهد نامه ای به فردی می نویسد تا که شایداز این راه بتواند دوستی پیدا کند
نامه مری به مردی 44 ساله در نیویورک که از چاقی زیاد و اختلالات روانی رنج میبرد میرسد . ( مکس جری هوروویتس )
مکس قادر به ارتباط برقرار کردن با اطراف خود نیست از این رو هیچ دوستی ندارد ، مادر و پدرش او را زمان کودکی در باغی رها کردند و مکس بعد از آن به تنهایی بزرگ شده بود . مکس از پنج شنبه ها متنفر بود چون باید توی کلاس مقابله با پرخوری شرکت میکرد از نظر مکس مردم گیج کننده هستند چون وقتی در پیاده رو با کلاه کاسکت راه میرود همه به او میخندند. او عاشق خوردن ساندویج شکلاتی که خودش آن را اختراع کرده می باشد و همیشه آرزو دارد تا کلکسیون کامل نوبلیت ها را داشته باشد.
مکس چهار بار نامه مری رو خواند و بعد از اینکه 18 ساعت به بیرون زل زده بود تصمیم گرفت که جواب مری را بدهد .
مری دیزی دینکل عزیز ممنون که برایم نامه نوشتی. نامه تو را ساعت 9 شب بعد از کلاس مقابله با پرخوری خوندم من قصد دارم وزن کم کنم چون دکتر روانشناسم همیشه میگه عقل سالم در بدن سالم (و بعد میبینیم که آن دکتر برای اثبات عقل خود به بالای میز رفته و روی یک دستش ایستاده !)
دوستی عمیقی میان مکس و مری از همان نامه اول شکل میگیرد و از همان نامه ابتدا مکس نقاشی که مری از خودش کشیده بود رو کنار آینه خود میگذارد تا همیشه در جلوی چشمانش باشد .
دوستی میان آن دو 18 سال طول میکشد و مری توسط اطلاعاتی که از مکس راجع به اختلالات ذهنی میگیرد روانشناس میشود و با پسر مورد علاقه اش ازدواج میکند. در همین بین مکس درون یک مسابقه تلوزیونی برنده میشود و از آنجایی که قدر بدست آوردن ثروت را می داند با آن پول کلکسیون کامل نوبلیت ها را میخرد و با بقیه آن هم تمام شکلاتهای تولید شده توسط کارخانه شکلات سازی را خریداری میکند ، حدودا چهار گاراژ پر از شکلات !
مکس دیگر به تمام آرزو هایش در زندگی رسیده بجز دیدار مری که از تمام آرزوهای قبلی براش مهم تر بود .
مری که به روانشناسی برجسته در استرالیا مبدل شده بود کتابی با عنوان درمان سیندروم اسپرگر نوشت و به چاپ رساند در این کتاب او نام مکس را به عنوان مریض خود و کسی که توانسته بود درمان کند نام برده بود .
که این موضوع باعث عصبانیت شدید مکس شد و وی برای پایان دادن به این دوستی حرف M که از دستگاه تحریر خود کنده بود را با پست برای مری فرستاد .
بسته مکس به دست مری رسید و وقتی مری حرف کنده شده را دید تصمیم گرفت تمام کتابهای که تا آن روز به چاپ رسیده بود را از بین ببرد ، شوهرش او را ترک کرد و مری دوباره تنها شده بود آخرین بسته ارسالی مری به مکس قوطی کنسروی بود که روی آن با مداد نوشته بود متاسفم .
اما جوابی به مری نرسید از این رو قصد خود کشی کرد ، آیا مکس او را نبخشیده بود ؟
به بالای میز رفت و طناب دار را دور سر خود بست در همین هنگام درب خانه اش به صدا درآمد و همسایه پیرش که از جامعه میترسید به ترس خود پایان داد و بسته ای که از طرف مکس بود را به مری داد .
مری عزیز من تو بخشیدم و به همراه این نامه کلکسیون کامل نوبلیت هام رو هم برات میفرستم با آرزوی دیدار تو مکس جری هوروویتس .
تنها آرزوی مکس خوردن یک لیوان شیر شیرین غلیظ به همراه تنها دوستش بود .
مری به نیویورک سفر کرد تا که ادامه زندگیش را با بهترین دوستش سپری کند ، به ساختمانی که مکس در آن زندگی میکرد میرسد سوار آسانسور میشود و اتاق مکس را پیدا میکند درب را باز میکند
- مکس .......... ؟
- مکس ماییم بلاخره رسیدیم ......... ؟!
اما جوابی نگرفت آن روز صبح مکس بعد از خوردن آخرین شیر غلیظ شیرینش در آرامش مرده بود .
مری به کنار صندلی مکس میرود و دست او را میگیرد ناگهان نگاهش به نامه هایی که خود برای مکس میفرستاد میافتد که مکس آنها را برای اینکه همیشه جلوی چشمانش باشد به سقف خانه خود زده بود
اولا اونایی که این انیمیشن فوق العاده رو ندیدن پیشنهاد می کنم حتما ببینن.
ثانیا اونایی که دیدن نظرشون در موردش چیه؟؟
اصلا این تایپیک در مورد نقد این انیمیشنه.
یک دختر بچه تنها در خانه ای میان کوه Waverley در استرالیا به همراه مادر و پدرش زندگی میکند خانواده نسبتا فقیر که حتی قدرت خرید اسباب بازی و لباس نو برای دخترشان ندارند ، مادرش برای تامین نیازهای زندگی مجبور به دزدی از فروشگاه ها میشود و پدرش هم که مردی الکلی است در یک کارخانه چای کیسه ای کار میکند .
گذشته از وضع اقتصادی ضعیف این خانواده مری از یک لکه مادر زادی که روی پیشانیش است هم رنج میبرد و برای همین مساله میان هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار میگیرد .
نزدیکترین دوست به مری همسایه پیرش است که در جنگ جهانی پاهایش را از دست داده و برای همین ترس شدیدی در رو به رو شدن با جامعه درون وی شکل گرفته ،مری پر است از سوالات کودکانه و به دنبال کسی که حاضر باشد به او جواب دهد نامه ای به فردی می نویسد تا که شایداز این راه بتواند دوستی پیدا کند
نامه مری به مردی 44 ساله در نیویورک که از چاقی زیاد و اختلالات روانی رنج میبرد میرسد . ( مکس جری هوروویتس )
مکس قادر به ارتباط برقرار کردن با اطراف خود نیست از این رو هیچ دوستی ندارد ، مادر و پدرش او را زمان کودکی در باغی رها کردند و مکس بعد از آن به تنهایی بزرگ شده بود . مکس از پنج شنبه ها متنفر بود چون باید توی کلاس مقابله با پرخوری شرکت میکرد از نظر مکس مردم گیج کننده هستند چون وقتی در پیاده رو با کلاه کاسکت راه میرود همه به او میخندند. او عاشق خوردن ساندویج شکلاتی که خودش آن را اختراع کرده می باشد و همیشه آرزو دارد تا کلکسیون کامل نوبلیت ها را داشته باشد.
مکس چهار بار نامه مری رو خواند و بعد از اینکه 18 ساعت به بیرون زل زده بود تصمیم گرفت که جواب مری را بدهد .
مری دیزی دینکل عزیز ممنون که برایم نامه نوشتی. نامه تو را ساعت 9 شب بعد از کلاس مقابله با پرخوری خوندم من قصد دارم وزن کم کنم چون دکتر روانشناسم همیشه میگه عقل سالم در بدن سالم (و بعد میبینیم که آن دکتر برای اثبات عقل خود به بالای میز رفته و روی یک دستش ایستاده !)
دوستی عمیقی میان مکس و مری از همان نامه اول شکل میگیرد و از همان نامه ابتدا مکس نقاشی که مری از خودش کشیده بود رو کنار آینه خود میگذارد تا همیشه در جلوی چشمانش باشد .
دوستی میان آن دو 18 سال طول میکشد و مری توسط اطلاعاتی که از مکس راجع به اختلالات ذهنی میگیرد روانشناس میشود و با پسر مورد علاقه اش ازدواج میکند. در همین بین مکس درون یک مسابقه تلوزیونی برنده میشود و از آنجایی که قدر بدست آوردن ثروت را می داند با آن پول کلکسیون کامل نوبلیت ها را میخرد و با بقیه آن هم تمام شکلاتهای تولید شده توسط کارخانه شکلات سازی را خریداری میکند ، حدودا چهار گاراژ پر از شکلات !
مکس دیگر به تمام آرزو هایش در زندگی رسیده بجز دیدار مری که از تمام آرزوهای قبلی براش مهم تر بود .
مری که به روانشناسی برجسته در استرالیا مبدل شده بود کتابی با عنوان درمان سیندروم اسپرگر نوشت و به چاپ رساند در این کتاب او نام مکس را به عنوان مریض خود و کسی که توانسته بود درمان کند نام برده بود .
که این موضوع باعث عصبانیت شدید مکس شد و وی برای پایان دادن به این دوستی حرف M که از دستگاه تحریر خود کنده بود را با پست برای مری فرستاد .
بسته مکس به دست مری رسید و وقتی مری حرف کنده شده را دید تصمیم گرفت تمام کتابهای که تا آن روز به چاپ رسیده بود را از بین ببرد ، شوهرش او را ترک کرد و مری دوباره تنها شده بود آخرین بسته ارسالی مری به مکس قوطی کنسروی بود که روی آن با مداد نوشته بود متاسفم .
اما جوابی به مری نرسید از این رو قصد خود کشی کرد ، آیا مکس او را نبخشیده بود ؟
به بالای میز رفت و طناب دار را دور سر خود بست در همین هنگام درب خانه اش به صدا درآمد و همسایه پیرش که از جامعه میترسید به ترس خود پایان داد و بسته ای که از طرف مکس بود را به مری داد .
مری عزیز من تو بخشیدم و به همراه این نامه کلکسیون کامل نوبلیت هام رو هم برات میفرستم با آرزوی دیدار تو مکس جری هوروویتس .
تنها آرزوی مکس خوردن یک لیوان شیر شیرین غلیظ به همراه تنها دوستش بود .
مری به نیویورک سفر کرد تا که ادامه زندگیش را با بهترین دوستش سپری کند ، به ساختمانی که مکس در آن زندگی میکرد میرسد سوار آسانسور میشود و اتاق مکس را پیدا میکند درب را باز میکند
- مکس .......... ؟
- مکس ماییم بلاخره رسیدیم ......... ؟!
اما جوابی نگرفت آن روز صبح مکس بعد از خوردن آخرین شیر غلیظ شیرینش در آرامش مرده بود .
مری به کنار صندلی مکس میرود و دست او را میگیرد ناگهان نگاهش به نامه هایی که خود برای مکس میفرستاد میافتد که مکس آنها را برای اینکه همیشه جلوی چشمانش باشد به سقف خانه خود زده بود