پسرانی که جان شان را برای این نام گذاشتند: مسیر ایران

  • شروع کننده موضوع
  • #1

ریهانولیت

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
283
امتیاز
2,536
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
زاهدان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
RUDN university
رشته دانشگاه
پزشکی
همتون میدونین..
آیدین بزرگی ، پویا کیوان و مجتبی جراحی 3 عضو تیم صعود کننده به قله k3 در پاکستان بودند که پس از صعود موفق به قله در مسیر بازگشت اسیر بهمن شدند و حالا ورزش ایران آنها را گم کرده است. درست مثل اوراز و عباس جعفری .

Scott Powrie کوهنورد خارجی که در مسیر فتح قله برودپیک هیمالیا با آیدین،مجتبی و پویا همراه بوده است، در مورد آنها،سخاوتشان نوشته و گفته که آنها از بهترین آدم‌هایی بودند که او در زندگی اش دیده است:

برای من جالب بود.حتی در طول صعود هم وقتی یکی از دوستای این کوهنورد پاش از ۶ جا شکسته بود، مجتبی با اینکه خودش خیلی خسته بود بازهم به او کمک کرد که او را پایین بیاورند.. [کاملِش]

و تو این فیلم (دقیقه 4:22) که واسه کوله ای که گرفته... :-<

نامه خواهر دو قلوی آیدین برای او :
«میخوام بی پرده بنویسم که دلم برات تنگ شده. دو هفته ای میشه که صداتو نشنیدم و بهت نگفتم مواظب خودت باش. موقع رفتن تو فرودگاه انقدر شوق رفتن داشتی که حتی نذاشتی ببوسمت، بغلت کردم و چند ثانیه به آغوش کشیدمت و در حالی که اشک تو چشمام حلقه زده بود و تو نمی خواستی که گریه کنم از بغلم اومدی بیرون و گفتی کفایت میکنه ولی اون چند ثانیه بغل کردنت اصلا کفایت نمیکرد آیدین. چقدر پشیمونم که خودمو به زور تو بغلت نگه نداشتم و چقدر پشیمونم که صورتتو تو دستام نگرفتم و تو چشمات نگاه نکردم و بهت نگفتم اگه تو نباشی میمیرم. چقدر پشیمونم که شاید واسه آخرین بار نبوسیدمت...

تفاوت به دنیا اومدن من و تو فقط 5 دقیقه بود و تو 5 دقیقه دیرتر از من به دنیا اومدی ولی واسه رفتنت از پیشم خیلی زوده. اینارو مینویسم که بیای و بخونی و بدونی که شب ها عکست رو روی قلبم میذاشتم و تا صبح مواظب بودم تکون نخوره تا صدا و انرژی تپش قلبم که 9 ماه تو فاصله چند سانتیمتری ازهم بود و حتی همزمان قلبامون تشکیل شده بود بهت انرژی بده و زودتر برت گردونه و روزنامه ای رو که عکستون توش چاپ شده بود رو زیر بالشم میذاشتم تا زودتر برگردی...

اینو بدون که برای من همیشه زنده ای و فقط ناراحتی من از دلتنگیه. از اینکه نمیدونم دیگه کی ممکنه بتونم ببوسمت و بغلت کنم و دستاتو تو دستام بگیرم. از اینکه نمیدونم دیگه کی میتونم تو چشمات زل بزنم و بگم دوست دارم داداشم ...»

ای خدا...

این فیلمم ببینین حتمن :-<

kooh41406_397324211_n.jpg


حالا برودپیک هم می تواند به خودش ببالد که سه قهرمان را در خودش جای داده است.سه قهرمانی که روزی سنگ های این کوه را به لرزه درآوردند و اراده شان به اندازه ای بزرگ بود که بربام آن ایستادند و فریاد زدند ایران.
خوش به حال برودپیک،خوش به حال مردم پاکستان و خوش به حال کوهنوردانی که هر بار از مسیر فتح شده ایرانی ها بالا بروند یادی از آیدین و مجتبی و پویا می کنند و به احترامشان کلاه از سربر می دارند.
آیدین، پویا، مجتبی شما همیشه برای ما زنده اید...
روحشان شاد و یادشان گرامی.. :-<
 

mohandes leily

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
275
امتیاز
1,425
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 و 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : پسرانی که جان شان را برای این نام گذاشتند: مسیر ای

بعد از 10 روز اینا تازه یادشون افتاده زنگ بزنن به ماهواره جهانی که ردشونو پیدا کنه
یکی نیس بگه تاحالا داشتین چ غلطی میکردین :|
ک تازه الان IQشون بیفته که بـــــــــــــله ما تحریمیم و نمیتونیم [-(
چقد دیگه بدیم پای این تحریم
چن تا دیگه از این افتخارامونو فدا کنیم که ب خودشون بیان
متاسفم که واقعا اینقدر مسئولین با فکری داریم!!!!!!!! :|
هر بار که تو این چند روزه یادشون افتادم چشام خیس شده :-<
حالا برودپیک هم می تواند به خودش ببالد که سه قهرمان را در خودش جای داده است.سه قهرمانی که روزی سنگ های این کوه را به لرزه درآوردند و اراده شان به اندازه ای بزرگ بود که بربام آن ایستادند و فریاد زدند ایران.
همیشه تو یادمون زنده این... :-<
 

hamidreza96

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
513
امتیاز
5,057
نام مرکز سمپاد
× هاشمی نژاد II
شهر
× مشهد
مدال المپیاد
× نوچ ، جوونیام میخواستم برم شیمی پشیمون شدم
دانشگاه
× هرجا خدا بخواد
پاسخ : پسرانی که جان شان را برای این نام گذاشتند: مسیر ای

شنیدم اینا برای یه نفرشون وایستادن ، درسته ؟؟

میگن تو گروه های کشورای دیگه اگه یه نفر بمونه جاش میذارن و میرن ولی اینا دوتائیشون واسه اون یکی وایستادن
 

reza7

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,676
نام مرکز سمپاد
طباطبایی
شهر
Bonab
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : پسرانی که جان شان را برای این نام گذاشتند: مسیر ای

بله...همینطوره...یکیشون آسیب میبینه و نمیتونه برگرده وبقیه برای کمک به اون میموننو بقیشم که میدونین... :(
اونا تو اون کوه بخاطر مسیر ایران جاودانه شدن... :-<
اما متاسفانه تو کشورو رسانه ها خیلی تحویلشون نگرفتن...فقط ماه عسل کمی دربارشون صحبت کرد... :-<
 

reza7

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,676
نام مرکز سمپاد
طباطبایی
شهر
Bonab
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : پسرانی که جان شان را برای این نام گذاشتند: مسیر ای

ای فدای خاک تو خونو جسمو جان من
تا همیشه تا ابد زنده باد ایران من
سرزمین مادری افتخارو آبرو
جان فدای راه تو ای همیشه آرزو
 

MehrnaZz

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
359
امتیاز
3,036
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
زاهدان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله 1 ریاضی
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : پسرانی که جان شان را برای این نام گذاشتند: مسیر ای

آیدین بزرگی در متن این نامه، چنین آورده است:

‌«به نام برودپیک، به امید تغییر

من و تو یکی دهانیم
که با همه آوازش، به زیبا‌تر سرودی خواناست.

من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دم، در منظر خویش تازه‌تر می‌سازد.

نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان کند، از هر آنچه واداردمان‌ که به دنبال بنگریم.

دستی
که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.

من و تو یکی شوریم
از هر شعله‌‌ای بر‌تر، که هیچ ‌گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق رویینه تنیم.

و پرستویی که در سرپناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی شتابناک
خانه را از خدایی گمشده لبریز می‌کند.

شاملو

آیدین بزرگی در یکی از صعودهایش به کلکچال

این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه‌تر را نوید دهد.

پایانی که پایان نیست، که شالودهٔ آغاز است، که پشتوانهٔ آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن‌ها، بر خود کم بینی‌ها، بر در حصار ماندن‌ها، بر گرفتار تکرار شدن‌ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن‌ها، نرفتن‌ها، نرسیدن‌ها، غروبی است برای این فرسایش‌ها و طلوعی است برای ریشه زدن‌ها، برای شکوفه دادن‌ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن‌ها.

می‌خواهیم مال خودمان باشد، راه خودمان باشد، مسیر خودمان باشد، طناب خودمان باشد، از نفس و عرق خودمان باشد. می‌خواهیم توانستن را معنی کنیم، می‌خواهیم تغییر را زندگی کنیم، می‌خواهیم خواستن را بفهمیم، خواستن را بخواهیم. می‌خواهیم روی آن بزرگ مردی را سفید کنیم که مویش در این راه سفید شد، که قلبش در این راه شکست، که روحش در این راه درد کشید. می‌خواهیم پیرمردی را شاد کنیم که بغض به گلو نشسته‌اش فریاد شد، و فریادش به دادگاه برده شد. می‌خواهیم راهی را برویم که درست است، که رو به اعتلاست. می‌خواهیم طعنه بشنویم، مسخره شویم، مضحکه شویم، پول‌هایمان را هدر بدهیم، بدویم، گریه کنیم، خطر کنیم. می‌خواهیم کوهنورد باشیم، می‌خواهیم میراث بران شایسته‌ای باشیم، نمی‌خواهیم زیر چتر زور باشیم، نمی‌خواهیم کور باشیم.

آری، ما اینجاییم، تا یادی از کوهنوردی اینک مردهٔ کشورمان کنیم، تا کوهنوردی‌مان را دوباره ورق بزنیم، تا یادگاری از خودمان به جا بگذاریم، توشه‌ای برای کوهنوردان آیندهٔ کشورمان. اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام ایرانمان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم.

چه کسی است که بتواند جلوی عزم ما بایستد؟ عزم ما از ذره ذرهٔ وجود کوهنوردان ایران است. عزم ما بی‌پولی را نمی‌شناسد، عزم ما خطر را می‌هراساند، عزم ما نیازی به اجازهٔ پشت میز نشینانی ندارد که خود را رئیس و سرپرست می‌دانند، که خود را تافتهٔ جدا بافته می‌دانند، که خود را نخبه می‌پندارند، که خود را کوهنورد می‌دانند، که آنان‌اند که محتاج عزم مایند، که آنان‌اند که زیر چتر مایند. عزم ما نامه و گواهی و مجوز شورا نمی‌خواهد.

عزم ما ریشه در ذات ما دارد، ریشه در پیشکسوتان ما دارد، ریشه در عمق وجود آنانی دارد که زندگی‌شان را وقف کوهنوردی این کشور کرده‌اند. عزم ما عزم جوانی است، عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی‌شناسد، کارشکنی را نمی‌فهمد، استهزا را عار نمی‌داند، طعنه را ننگ نمی‌شمارد، عزم ما فقط آنجا را می‌بیند، رأس آن ستیغ بلند را.

گفتم ما تنهاییم. ولی نه، ما تنها نیستیم. هزاران چشم به راه ماست، هزاران دست دعاگوی ماست. چشمان مادرم، دستان پدرم، نگاه دوستانم، همه پشتوانهٔ ماست. ما تنها نیستیم، چند دهه کوهنوردی پر افتخار پشت ماست، این همه کوهنورد نو جو و نو طلب پشت ماست. پشتوانهٔ ما ارز دولتی نیست، حکم قهرمانی نیست، مقام نخبگی نیست. پشتوانهٔ ما‌ های و هوی نیست، جنجال نیست، مصاحبه نیست، تلویزیون نیست. پشتوانهٔ ما باربر بیچاره نیست، کپسول اکسیژن نیست، طناب ثابت نیست.

پشتوانهٔ ما عرق جبین ماست، صدای نفس نفس زدن‌های ماست، بغض در گلوی ماست، اشک حلقه شده در چشم ماست. پشتوانهٔ ما سکوت ماست، صبر ماست. پشتوانهٔ ما تویی، تو که چند سال تلاش ما را شکست ندانستی. پشتوانهٔ ما تویی، نه آن حسودی که از ضعف خودش ما مسخره می‌کرد، نه آن ضعیفی که خودش جسارت پیمایش صد متر را در طناب خودش ندارد، نه آن کسی که هیمالیانوردی‌اش در یومارش خلاصه است، نه آن کسی که قهرمان دروغین است.

پشتوانهٔ ما تویی، تو که با نگاهت، تو که با صدایت، تو که با امیدت، با امیدت به آینده‌ای روشن برای کوهنوردی این مملکت، ما را راهی می‌کنی. پشتوانهٔ ما تویی که صد متر راه از مسیر اعتلا را بر هزاران متر راه از مسیر تکرار ترجیح می‌دهی.

می‌گویند نمی‌توانید، می‌گویند کشته می‌شوید، می‌گویند شما را چه به این کار‌ها! نخبگان ما نتوانستند، شما که اصلا نخواهید توانست. می‌گویند راه‌تان را می‌بندیم، پایتان را می‌گیریم. می‌گویند هیمالیا مال ماست، صعودش هم مال ماست، افتخارش هم فقط مال ماست، کیف و کوکش هم مال ماست، عشق و حالش هم مال ماست. می‌گویند بروید چند ماه دیگر جواب نامه‌تان را می‌دهیم، می‌گویند مگر بچه بازیست، مگر به این آسانی است! می‌گویند آنجا هییییییییییمااااااااااالیییییییییاسسسسسسسسست، توچال نیست!

می‌گوییم بترسید، دیر یا زود سردمداریتان به پایان می‌رسد، می‌گوییم این صعود برای شما کابوس است و این کابوس رویای ماست. می‌گوییم نتوانستن برای ما ننگ نیست، قله برای ما هدف نیست. می‌گوییم جرأت نداشتن ننگ است، هراسیدن ننگ است، درجا زدن ننگ است. می‌گوییم آری هدف قله نیست، هدف اعتلاست، هدف تجربه کردن است، هدف دیدن است، لمس کردن است، هدف آموختن است، از شکست درس گرفتن است.

می‌گوییم به شکست‌های ما بخندید، از ته دل، از سر کیف، نوبت ما نیز می‌رسد، آن زمانی که شکست‌های قبلی‌مان مانند نبردبانی ما را به بالای بالا می‌رساند. می‌گوییم اینک بخندید، خندهٔ شما هر چه بلند هم باشد در آن پایین‌ها مانده است.

می‌گوییم ما از آن بالا به شما می‌خندیم، از آن بالا همه صدای ما را خواهند شنید، همه پیام ما را خواهند گرفت. می‌گوییم این پاداش ماست، این نتیجهٔ صبر ماست، نتیجهٔ پایمردی ماست، نتیجهٔ جرأت کردن ماست، نتیجهٔ اشک‌های ماست، نتیجهٔ چند دهه کوهنوردی ماست که شما پایتان را بر گلویش گذاشتید، نمی‌گذارید بلند شود، نمی‌گذارید نفس بکشد. ولی ما از آن بالا پا بر گلوی شما خواهیم گذاشت، ما از آن بالا شما را پایین خواهیم کشید، ما از آن بالا ترانهٔ زندگی را برای کوهنوردی‌مان خواهیم خواند، دست در دست هم، غرق شادی، غرق غرور، غرق افتخار.

نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس‌هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می‌کنیم صدایش را می‌شنویم. ما را می‌خواند، به مکتب خانهٔ عشقش، به مدرسهٔ زندگی‌اش، مدرسهٔ کوهنوردی‌اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می‌خواند به بهشت گم شده‌اش، ما را می‌خواند با همهٔ بادهای سهمگینش، با همهٔ بهمن‌های مهیبش، با صدای خرد شدن یخ‌هایش. با آن که بر همهٔ دنیای اطرافش محیط است، با آن که همه را از بالا می‌بیند، اما ما را می‌خواند تا محاط ما شود، ما را می‌خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می‌دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذرهٔ کاهی.

ما را می‌خواند چون می‌داند در فضای ماتم زده و درماندهٔ کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می‌تواند دست ما را بگیرد. ما را می‌خواند چون می‌داند به او پناه آورده‌ایم، ما را می‌خواند چون می‌داند که ما فرعیم و اصل صد‌ها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می‌خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن‌ها خسته است، ما را می‌خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نسیت، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است.

نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزهٔ مایید. این دستان شماست که دعا‌گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافی است بخواهید، بهترین‌ها را، رشدکردن‌ها را، بالا‌ترین‌ها را، اولین‌ها را‌».
 
بالا