تکنیک های داستان نویسی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
تکنیک اول : قهرمان بایرونی

02062567002962224475.jpg


قهرمان بایرونی نوعی تیپ شخصیتی است که توسط آثار لرد بایرون محبوب شد. شخصیت اصلی آثار او اغلب نمایان گر ویژگی های این الگوی شخصیتی بودند ، هر چند که این الگو قبل از او و آثار او نیز وجود داشت.
قهرمانان بایرونی شخصیت هایی کاریزماتیک هستند که دارای ایده آل ها و انگیزه ی قوی پیرامون مساله ای خاص می باشند، ولی به طور کلی از لحاظ شخصیتی ضعف های زیادی دارند و بعضی مواقع کارهایی انجام می دهند که از لحاظ اجتماعی به شدت ناپسند شمرده می شوند. هم چنین پیچیدگی های درونی آن ها به شکلی به شدت اغراق شده و احساسی روی شخصیت آن ها تاثیر می گذارد. شاید برخی از رفتار و اعمال آن ها غیراخلاقی باشد و شاید به همان اندازه که کار خیر انجام می دهند، کار ناپسند نیز انجام دهند، ولی قصدشان از انجام آن ارضای شرارت و ذات پلیدشان نیست. برخی از آن ها به عنوان کسی که گذشته ای تاریک داشته، به تصویر کشیده می شوند، ولی جنایات و تاریکی اعمال آن ها معمولا هیچ وقت به صورت مستقیم و به تفصیل بیان نمی شود. شخصیت های داستان و طرفدارها عموما نباید آن ها را مطلقا مقصر و لایق شماتت حساب کنند(در غیر این صورت به تیپ شخصیتی دیگری تبدیل می شوند). هم چنین آن ها پتانسیل زیادی دارند برای تبدیل شدن به شخصیت هایی که تنبیه شدن و عذاب کشیدن آن ها، در عین این که منصفانه است، حس دلسوزی و همذات پنداری مخاطب را نیز بر می انگیزد. قهرمان بایرونی کمتر کسی را لایق احترام خویش می داند.
قهرمان بایرونی معمولا دارای ویژگی های شخصیتی زیر می باشد:
- اغلب مذکر است، جذابیت فیزیکی، جذبه، پیچیدگی و هوش بالایی دارد و از لحاظ احساسی بسیار حساس است، به حدی که باعث می شود به شخصیتی به شدت دمدمی مزاج تبدیل شود.
- به طور جنون آمیزی درون نگر است و ممکن است به عنوان فردی تلخ و متفکر توصیف شود. به شدت روی دردها و بی عدالتی هایی که در گذشته تجربه کرده، تکیه می کند، اغلب تا جایی که غر زدن و شکایت بیش از حد ختم می شود. ممکن است راجع به شرایطی که او را به این وضعیت انداختند و هم چنین شکست های شخصی اش، نظرها و توصیفات فیلسوفانه و بعضی مواقع، گنگی ارائه دهد.
- به خاطر گذشته ی مرموز، پردردسر و تاریکی که پشت سر گذاشته است، عموما بدبین و خسته است. گذشته ای که اگر فاش شود، از دست دادن وجودی با ارزش و اشتباه یا جنایتی بزرگ را که معلوم می کند که دائما یاد و خاطر او را آزار می دهد.
- به شدت تحریک پذیر است و باورهای شخصی محکمی دارد. باورهایی که عموما با ارزش ها، شرایط و هنجارهای جامعه در تضاد هستند. او ارزش ها و دغدغه های خود را بالاتر از ارزش ها و دغدغه های هر کس دیگری حساب می کند که این مساله به غرور یا رفتاری شهادت طلبانه منجر می شود.
- انگیزه و اراده ی دیوانه وارش برای زندگی کردن بر اساس باورهای خودش و بی توجهی به باورهای بقیه باعث ایجاد آشوب می شود و ممکن است در صورت شکستش به پایانی غم انگیز و در صورت پیروزی اش به یک شورش ختم شود. این شورش علیه قوانین و یا ارزش های جامعه و هم چنین بی احترامی به رتبه و درجه، اغلب به طرد شدن او از اجتماع یا دوری و تبعید از آن ختم می شود.

نکاتی راجع به قهرمان بایرونی:
- خون آشام ها، شیاطین انسان نما و به طور کلی موجوداتی که پیش زمینه ی تاریک دارند، پتانسیل زیادی را برای تبدیل شدن به این تیپ شخصیتی دارا هستند.
- قهرمان بایرونی عموما درگیر یک ماجرای عشقی می شود، ولی به طور معمول این ماجرا پایان خوشی نخواهد داشت.
- تعدادی از صفات استاندارد قهرمان بایرونی: غرور زیاد، پرهیز از توضیح دادن مسائل و پنهان شدن پشت طعنه و کنایه، لجبازی و ...
- قهرمان بایرونی نباید با قهرمان تراژیک اشتباه گرفته شود، هر چند این دو به شدت به هم نزدیک هستند. قهرمان تراژیک معمولا از گناه یا ضعفی خاص رنج می برد و غیر از این مساله نیت خیری دارد. گرچه هر دو قهرمان در آینده توسط ضعف یا ضعف هایشان عذاب می بینند، ولی عذاب قهرمان تراژیک از ضعفش شدیدتر می باشد، چون تمرکز و پتانسیل دراماتیک داستان روی آن بیشتر بوده است. هر چند امکان دارد که یک شخصیت هم قهرمان بایرونی باشد و هم قهرمان تراژیک، ولی این دو لزوما یکی نیستند.
- قهرمان بایرونی ممکن است با تیپ شخصیتی قهرمان صوری و یا قهرمان بی مرام تداخل پیدا کند. قهرمان صوری کسی است که کار خوب انجام می دهد، ولی نیت خیر و اشتیاق انجام آن را ندارد. قهرمان بی مرام کسی است که نیت خیر دارد، ولی هر از گاهی از شرارت و آزار و اذیت نیز لذت می برد.

نمونه هایی از قهرمانان بایرونی استفاده شده در آثار داستانی معروف:

- V, V FOR VENDETTA
TONY STARK, IRON MAN -
ACHILLIES, THE ILLIAD -
EDWARD CULLEN, TWILIGHT -
GREGORY HOUSE, HOUSE M.D -
SOLID SNAKE, METAL GEAR -
ILLIDAN STORMRAGE, WARCRAFT -
- SEVERUS SNAPE, HARRY POTTER
MICHAEL CORLEONE, THE GODFATHER -
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
تکنیک های داستان نویسی شماره 2

تکنیک های داستان نو.یسی شماره 2 : امداد غیبی یا Deus Ex Macjhin

69789875101062074070.jpg


امداد غیبی موقعی اتفاق میفتد که یک شخصیت، حادثه، قابلیت یا شیء، مشکلی غیرقابل حل را به طور ناگهانی و غیرمنتظره حل می کند. اگر پرونده های محرمانه به زبان روسی نوشته شده باشند، یکی از افراد تیم به طور ناگهانی خبر می دهد که زبان روسی را قبلا یاد گرفته است. اگر نویسنده بودجه نداشته باشند، ناگهان سر و کله ی میلیونری پیدا می شود که به کار او علاقه نشان می دهد و حاضر است کل سرمایه ی موردنیاز را برای انتشار آن تامین کند. اگر قهرمان از لبه ی صخره آویزان و دشمنش در حال لگد کردن انگشتانش باشد، یک روبات پرنده به طور ناگهانی ظهور می کند تا او را نجات دهد.

عبارت deus ex machina عبارتی لاتین به معنای " خدای بیرون آمده از ماشین " می باشد و ریشه در نمایش های یونان باستان دارد. این عبارت بیانگر صحنه هایی بود که در آن ها از بالابر برای پایین آوردن بازیگران و مجسمه هایی استفاده می شد که نقش خدا (deus) را بازی می کردند و به صحنه آورده می شدند تا به اوضاع سامان ببخشند، خصوصا در پایان نمایش.

حوادث ناگهانی در داستان به چند پیش زمینه نیاز دارند تا امداد غیبی محسوب شوند:
- امدادهای غیبی راه حل هستند، نه اتفاقاتی ناگهانی که اوضاع را بدتر می کنند و یا پیچش های داستانی که فقط درک و دید ما را نسبت به داستان عوض می کنند.
- امدادهای غیبی ناگهانی و غیرمنتظره هستند. یعنی اگر از قبل جزئی از داستان بوده یا به آن ها اشاره شده باشد، نباید تا لحظه ی ایفا کردن نقش خود به عنوان امداد غیبی، به عنوان چیز یا کسی که قرار است مسیر داستان را عوض کند و یا راه حل مشکلی که بعدا قرار است حل کنند، به مخاطب شناسانده شوند.
- مشکلی که امداد غیبی حل می کند، باید غیرقابل حل به نظر برسد و همه از حل شدن آن قطع امید کرده باشند. اگر مشکل با کمی فکر کردن یا دخالتی ساده حل شود، راه حل دیگر امداد غیبی محسوب نمی شود، حتی اگر خیلی اتفاقی در داستان اعمال شده باشد.
با این که امداد غیبی بیشتردر نمایش های یونان باستان استفاده می شد، دوباره در سال های اولیه ی ظهور صنعت فیلمسازی رواج پیدا کرد. در این سال ها، طبق قانون هِیز که رعایت آن لازمه ی گرفتن مجوز نمایش بود، شخصیت های بد و کسانی که به اصول اخلاقی پایبند نبودند، حتما باید نتیجه ی اعمال خود را می دیدند و مجازات می شدند. ولی خب شخصیت های بد هستند که داستان را می سازند و حتی بعضی مواقع جذابیت و محبوبیت آن ها از قهرمان داستان هم بیشتر می شود. برای همین، راه حل قصه نویسان برای این مساله، این بود که در طول فیلم به شخصیت های بد فرصت دهند تا جای ممکن جولان دهند و "باحال" به نظر برسند و در عوض در پنج دقیقه ی آخر داستان زمینه ی شکستشان فراهم و نقشه هایشان نقش بر آب شود.
امداد غیبی یکی از بدنام ترین کلیشه های داستانی می باشد و عموما به عنوان ترفندی بی ارزش برای پیش بردن و یا خاتمه دادن به داستان شناخته می شود، ولی به هر حال این بدنامی، محبوبیت استفاده از آن را نزد نویسندگان و داستان سرایان کم نکرده و در بسیاری از آثار داستانی، خصوصا آثار داستانی معاصر، ردپایی از آن یافت می شود.
نمونه هایی از امداد غیبی در آثار داستانی معروف:
- نفش عقاب های غول پیکر/ هابیت و ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه
- پی بردن به ماهیت ماتریکس در پایان داستان که منجر به نجات جان نئو می شود./ سری ماتریکس، فیلم اول
- چگونگی یافتن راه حل برای شکست داهاکا/ شاهزاده ی پارسی: جنگجوی درون
- پدیدار شدن شمشیر گودریک گریفیندور داخل کلاه گروه بندی برای شکست دادن باسیلیسک/ هری پاتر و تالار اسرار
- کار نکردن مین های انفجاری، جایگزین شدن وزن سنگین با چوب، کسوف و یک سری حوادث غیرمنتظره ی دیگر که جان شخصیت های داستان را نجات دادند./ سری تن تن​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
تکنیک های داستان نویسی شماره 3

تکنیک های داستان نویسی : تعلیق فرجام یا Cliff Hanger (معلق ماندن سرانجام ماجرا)


92502801778537881604.png



تعلیق فرجام (معلق ماندن عاقبت) یعنی تمام کردن یک سکانس، اپیزود و یا حتی فصل کامل (یا فیلم یا رمانی در یک سری کتاب دنباله دار) در نقطه ای حساس، نقطه ای که در آن تعدادی از شخصیت های اصلی یا همه ی آن ها در معرض خطری بزرگ قرار دارند و مخاطب (حداقل مخاطبی که اثر مربوطه را همزمان با پخش شدن یا انتشار یافتنش دنبال می کند) برای اطلاع یافتن از سرنوشتشان مجبور به صبر کردن است. عبارت "ادامه دارد" اغلب پس از به وقوع پیوستن یک تعلیق فرجام به کار می رود. عموما هر چه قدر زمان صبر کردن مخاطب بیشتر باشد، خطر بزرگ تر به نظر می رسد. تعلیق فرجام می تواند پایانی ناخوشایند برای قسمتی که تمام شده، محسوب شود، ولی خیلی کم پیش می آید که قسمت بعدی نشان دهد شخصیت ها طعمه ی خطر شده اند. کسی دوست ندارد یک هفته صبر کند تا ببیند تفنگی که به روی قهرمان اصلی کشیده شده، شلیک و منجر به مرگ وی شده است، چون در این صورت مخاطب اصطلاحا احساس می کند "سر کار گذاشته شده است. " برای همین این گونه خطرات ممکن است که جدی و مرگبار به نظر برسند، ولی واقعا این طور نیستند.
تعلیق فرجام ممکن است با آشکارسازی های غافلگیرکننده نیز مرتبط باشد، آشکارسازی هایی که یا در همان لحظه به وجود آمده اند یا از قبل وجود داشته اند و حالا موقعیت مناسب برای ارائه شدنشان به وجود آمده است.
منشاء اصطلاح انگلیسی این عنصر داستانی(cliff hanger به معنای آویزان از صخره)، سریال های تلویزیونی قدیمی پخش شده در بعد از ظهرهای روز شنبه می باشند که عموما نشان می دادند یک شخصیت از کنار صخره آویزان شده و نحوه ی فرار او در اپیزود بعد نمایش داده می شد.
یکی از مشکلات ایجاد شده توسط تعلیق فرجام هایی که در پایان فصل های سریال های تلویزیونی اعمال می شوند، به سرانجام نرسیدن آن ها در صورت لغو شدن سریال است. البته برخی مواقع یک cliff hanger عمدا حل نشده باقی می ماند که به آن Bolivian army ending گفته می شود. ممکن است به برخی از این تعلیق فرجام های حل نشده در یک فیلم مستقل یا مینی سری تلویزیونی پرداخته شود و اگر هم نه، طرفداران برای آن فن فیکشن بنویسند.
لزوما نیازی نیست که داستان فقط با یک تعلیق فرجام به پایان برسد. ممکن است هر یک از داستان های مستقل در یک سری به تعلیق فرجام ختم شوند، در صورتی که نویسنده فکر کند مخاطبش آن ها را می پذیرد.

موارد زیر نمونه های استفاده ی نادرست از تعلیق فرجام می باشند:
- بعضی مواقع تعلیق فرجام آن قدر مبهم است که توجه مخاطب را تا حدی که منتظر قسمت بعد باقی بماند، جلب نمی کند. به عبارتی، ابهام بیش از حد با ماهیت تعلیق فرجام (که جلب توجه مخاطب عام است، در تناقض می باشد.
- بعضی مواقع خالق یک داستان، برای حل کردن تعلیق فرجام اتصال و پیوستگی وقایع داستان را عمدا دست کاری می کند، اصلا حل شدن آن را نشان نمی دهد و چگونگی نجات یافتن شخصیت ها را به تخیل خود مخاطب واگذار می کند و یا حتی آن را خواب و خیال و رویا توصیف می کند. همه ی این موارد اکثرا نشان دهنده ی ضعف داستان نویس و اصطلاحا "کم آوردن" او می باشند.
- بعضی مواقع هم حل شدن یک تعلیق فرجام، حقایق و زمینه سازی های قبلی داستان را نادیده می گیرند. مثلا کسی که شخصیتی ضعیف و کم زور توصیف شده، موفق می شود بندهای طنابش را پاره کند و از جایی که در آن زندانی شده، بگریزد. این نمونه ی بارز تعلیق فرجامی است که به شکلی غیرمنطقی و تحمیل شده حل شده است.
نمونه هایی از تعلیق فرجام در آثار داستانی معروف:
- تقریبا تمام سریال های تلویزیونی پرطرفدار (طبیعتا)
- تقریبا تمام آثار دارن شان
- پایان اکثر فصول و هر یک از جلدهای نغمه ی یخ و آتش (تعلیق فرجام ایجاد شده در آخرین فصل کتلین در جلد دوم سری یکی از بهترین و حرفه ای ترین نمونه های تعلیق فرجامی هست که به شخصه دیدم)
- پایان جلد چهارم سری هری پاتر
- پایان اپیزود پنجم جنگ ستارگان که استفاده از این عنصر داستانی را بین فیلم های سینمایی دنباله دار نیز رایج کرد.​
 

مهدی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,112
امتیاز
7,384
نام مرکز سمپاد
علامه‌حلی
شهر
تهران
مدال المپیاد
کامپیوتر
دانشگاه
دانشگاه تهران. :دی
رشته دانشگاه
آمار. :دی
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

چه تاپیک به جایی :)
خوب یکی دیگه از تکنیک ها وصف خوب مکان ها و استفاده از مضامینی هستش که تو خلق تصویری بهتر در ذهن خواننده مفید باشه و در فضا سازی در ذهن خواننده مفید باشه
مثلا در بعضی از جاها باید از چند جا به داستان نگاه کد
به فرض در داستانی که فرد از یه پرتگاه آویزون هستش بهتره از پایین نگاه کرد و ارتفاع رو سجید با استفده از عناصر زیبایی سخن [nb]با تشکر از زبان فارسی اول دبیرستان :D[/nb] نوشته رو جون دار تر نشونش داد
بعضی از جاها نیازه بذاریم خود مخاطب با داستان ارتباط برقرار کنه مثلا در مجموعه ی داستان های سرزمین اشباح[nb]کاری از دارن شان[/nb] نویسنده کاری کرده که خواننده داستان خودش و جای شخصیت ها بذاره و تصوراتش رو بگه و حتی بعضی مواقع هم درست از آب در میومد :)
یکی دیگه از تکنیک ها... تکنیک داستان های موازی هستش به این معنا که دو تا داستان رو نویسنده بیان میکنه که انگار هیچ ربطی ندارن اما در اینده به هم طی اتفاقاتی مربوط میشن
این اتفاقات میتونه اوج داستان باشه
یا یکی دیگه از این تکنیک ها که خیلی میتونه در جذب خواننده مفید باشه اینه که بدونید که کجا رو به عنوان اوج داستان بگذارید
معمولا تو داستان ها اکثرا وسطش اوج داستان میشه و آخرش به خوبی و خوشی تموم میشه [nb]قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید :D[/nb] که این اشتباهه
سعی کنید همیشه به خواننده این حس رو القا کنید که هر لحظه میتونه اوج داستان باشه
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

پشت سر هم پست ندید بذارید یکم راجبه همینا بحث کنیم :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

به نقل از sahere :
پشت سر هم پست ندید بذارید یکم راجبه همینا بحث کنیم :D
چشم.شما رو همینا بحث کنید :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

به نقل از مَِهدی.ش :
چه تاپیک به جایی :)
خوب یکی دیگه از تکنیک ها وصف خوب مکان ها و استفاده از مضامینی هستش که تو خلق تصویری بهتر در ذهن خواننده مفید باشه و در فضا سازی در ذهن خواننده مفید باشه
مثلا در بعضی از جاها باید از چند جا به داستان نگاه کد
به فرض در داستانی که فرد از یه پرتگاه آویزون هستش بهتره از پایین نگاه کرد و ارتفاع رو سجید با استفده از عناصر زیبایی سخن [nb]با تشکر از زبان فارسی اول دبیرستان :D[/nb] نوشته رو جون دار تر نشونش داد
بعضی از جاها نیازه بذاریم خود مخاطب با داستان ارتباط برقرار کنه مثلا در مجموعه ی داستان های سرزمین اشباح[nb]کاری از دارن شان[/nb] نویسنده کاری کرده که خواننده داستان خودش و جای شخصیت ها بذاره و تصوراتش رو بگه و حتی بعضی مواقع هم درست از آب در میومد :)
یکی دیگه از تکنیک ها... تکنیک داستان های موازی هستش به این معنا که دو تا داستان رو نویسنده بیان میکنه که انگار هیچ ربطی ندارن اما در اینده به هم طی اتفاقاتی مربوط میشن
این اتفاقات میتونه اوج داستان باشه
یا یکی دیگه از این تکنیک ها که خیلی میتونه در جذب خواننده مفید باشه اینه که بدونید که کجا رو به عنوان اوج داستان بگذارید
معمولا تو داستان ها اکثرا وسطش اوج داستان میشه و آخرش به خوبی و خوشی تموم میشه [nb]قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید :D[/nb] که این اشتباهه
سعی کنید همیشه به خواننده این حس رو القا کنید که هر لحظه میتونه اوج داستان باشه

ممنون دوست عزیز :) شما خیلی حرفه ای به نظر میای :> نویسنده نیستی خودت احیانا؟ :D
 

No-Enemy

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
215
امتیاز
430
نام مرکز سمپاد
حلی 4
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
تکنولوژِی پرتوشناسی
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

خیلی ممنون بسیار مفید بود. من خودم خیلی کتاب نمی خونم و بیشتر فیلم می بینم ولی از اونجا که فیلم ها، فیلمنامه دارند پس اگر عمقی نگاه کنیم تفاوت های خیلی کمه!

من خودم از شیوه داستان نویسی امداد غیبی و کلیفهنگر متنفرم و این طور هم که میبینم این شیوه ی کلیفهنگر کم کم داره توی سریال های تلویزیونی از بین میره.
(مثل سریال Game of Thrones , Boardwalk Empireو DEXTER و ... که معمولا در پایان اپیزود یا گاهی هم فصل اون سکانس مهم رو نشون میدن تا شما از همون سکانس لذت ببری نه اینکه تو کف قسمت بعدی بمونی)

شیوه های کلی همین بالایی ها میشن یا ادامه داره؟
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

خوندمشون :D
اول تشکر مطالب جالبی بودن.
اول یه سوال واسه من ایجاد شد.اینکه حتما باید با توجه به این قالب ها داستانی رو نوشت تا بتونن نقدش کنن مثلا؟
مثلا درمورد این قهرمان بایرونی شوما داری میگی این یک قالب رایجه و با این خصوصیات.بعد اگه کم و زیادش کنیم دیگه این محسوب نمیشه؟
این قسمت امداد غیبی هم من کلا خوشم نمیاد.به نظر من هم ارزش کار رو کم میکنه :D
همین دیگه.فقط یه پیشنهاد.چون متن ها طولانی ان.اگه ممکنه قسمت های مهم ترش رو بلد کنین.مرسی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

به نقل از No-Enemy :
خیلی ممنون بسیار مفید بود. من خودم خیلی کتاب نمی خونم و بیشتر فیلم می بینم ولی از اونجا که فیلم ها، فیلمنامه دارند پس اگر عمقی نگاه کنیم تفاوت های خیلی کمه!

من خودم از شیوه داستان نویسی امداد غیبی و کلیفهنگر متنفرم و این طور هم که میبینم این شیوه ی کلیفهنگر کم کم داره توی سریال های تلویزیونی از بین میره.
(مثل سریال Game of Thrones , Boardwalk Empireو DEXTER و ... که معمولا در پایان اپیزود یا گاهی هم فصل اون سکانس مهم رو نشون میدن تا شما از همون سکانس لذت ببری نه اینکه تو کف قسمت بعدی بمونی)

شیوه های کلی همین بالایی ها میشن یا ادامه داره؟

نه دوست عزیز.اینا شیوه نیستن.اینا تکنیک های قوی کردن داستانه.

بله ادامه داره.تعدادشون تقریبا زیاده.به ترتیب براتون میزارم.


به نقل از sahere :
خوندمشون :D
اول تشکر مطالب جالبی بودن.
اول یه سوال واسه من ایجاد شد.اینکه حتما باید با توجه به این قالب ها داستانی رو نوشت تا بتونن نقدش کنن مثلا؟
مثلا درمورد این قهرمان بایرونی شوما داری میگی این یک قالب رایجه و با این خصوصیات.بعد اگه کم و زیادش کنیم دیگه این محسوب نمیشه؟
این قسمت امداد غیبی هم من کلا خوشم نمیاد.به نظر من هم ارزش کار رو کم میکنه :D
همین دیگه.فقط یه پیشنهاد.چون متن ها طولانی ان.اگه ممکنه قسمت های مهم ترش رو بلد کنین.مرسی

نه دوست عزیز.اینا تکنیک هایی هستن که باعث میشه نتونن از داستانت ایراد بگیرن و قویترش میکنه

اینا خودش متن های کوتاه شده اس مثلا تکنیک تعلیق فرجام بیشتر از 80 خط بود که براتون اینقدرش کردم !

بازم سعی میکنم کمترش کنم.

به نقل از khadijeh1998 :
سلام به همه باتشکر از نکات خوبی که به هممون یادآوری کردین

میخواستم بپرسم کسی کتاب پلی به سوی داستان نویسی رو داره یا نه؟؟

اگه داره کدوم چاپش؟؟؟

اگه کسی چاپ جدیدش رو داره که لطف کنه بعضی از قسمتای خوبشو اینجا بذاره تا بقیه استفاده کنن

اگه هم ندارین بگین تا من از همین چاپ قدیمش چندتا از قسمتای مفیدشو براتون بذارم :)

من در این مورد اطلاعی ندارم.اگه متوجه شدی همچین چیزی هست منم خبر کن.ممنون. :)

ممنون از همه
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
تکنیک های داستان نویسی شماره 4 : راوی غیر قابل اطمینان Un

تکنیک شماره چهار : راوی غیر قابل اطمینان یا Unrelaiable narrator


98884664449200850697.png

در اکثر روایت ها، انتظار می رود کسی که داستان را تعریف می کند، در حال بیان کردن حقیقت باشد، حداقل تا جایی که خودش از آن آگاه

است. این عنصر داستانی موقعی اتفاق میفتد که روایت داستان از این قاعده پیروی نکند و حقایقی که راوی تعریف می کند، یکدیگر را نقض

کنند. اگر از راوی درخواست کنید که برگردد و آن ها را بازگو کند، متوجه می شوید که هر دفعه نحوه ی وقوع اتفاقات کمی نسبت به قبل

تفاوت پیدا کرده است و یک یا چند تا از جزئیات مربوطه ثابت نیست. در این میان یک حقیقت وجود دارد، ولی باید آن را از لابلای تمام دروغ ها،

نیمه دروغ ها و واقعیت های تحریف شده پیدا کنید.


دلایل مختلفی پشت این غیرقابل اطمینان بودن وجود دارد. ممکن است راوی خود گناهکار یا مجرم باشد و سعی داشته باشد مخاطب و

شخصیت های دیگر را به اشتباه بیندازد یا این که دیوانه یا بی تجربه و ساده لوح باشد. (هر دو مورد جزو زیرگروه های راوی غیرقابل اطمینان

مسحوب می شوند و مثال های مختص به خود را دارند.)

پیاده کردن این عنصر برای نویسندگان کار دشواری است. تعریف کردن یک داستان صاف و پوست کنده به مراتب آسان تر از تعریف آن به نحوی

است که مخاطب را عمدا گمراه کند. برای همین استفاده ی موفقیت آمیز از آن، دستاورد ارزشمندی برای نویسنده محسوب می شود.

یکی از تکنیک های رایج مربوط به این عنصر استفاده از " داستان درون داستان " است، به این شکل که راوی به عنوان یک شخصیت درون این

داستان معرفی می شود تا روی این مساله که او نویسنده ی داستان نیست، تاکید شود و بدین ترتیب، بستر مناسبی برای غیرقابل اطمینان

بودن او ارائه شود. فیلم مظنونین همیشگی (The Usual Suspects) از این کلک استفاده می کند. کل داستان توضیحات یکی از مظنونین برای

پلیس است، ولی برخی از قسمت های این توضیحات اشتباه و با تحریف بیان می شوند و تا آخر داستان معلوم نمی شود دقیقا کدام قسمت

ها.

یکی از تکنیک های زیرکانه تر مربوط به استفاده از این عنصر هم واقعی جلوه دادن گفته های راوی است. به طور مثال، در ابتدای بازی

شاهزاده ی پارسی: شن های زمان (Prince of Persia: The Sands of Time) شخصیت اصلی قول می دهد که برای یک نفر داستانش را

تعریف کند و در این نقطه بازیباز باور دارد که شاهزاده خطاب به او این حرف را زده است. هر موقع هم که بازیباز بمیرد، با گفتن جملاتی مثل: "

نه این اتفاق نیفتاد، یه لحظه صبر کن ... " بازی را متوقف و از آخرین چک پوینت از سر می گیرد. به این نحو، این تصور به وجود می آید که

شاهزاده و بازیباز در حال شرکت در تجربه ی تعاملی یک داستان هستند تا این که نزدیک به پایان بازی معلوم می شود تمام این مدت

شاهزاده این داستان را برای فرح ( همراهش در بیشتر قسمت های بازی) تعریف می کرده است.



تعدادی از دگرگونی ها و زیرگروه های راوی غیرقابل اطمینان:

Rashomon Style : یک داستان از دید چند نفر بیان می شود و هر یک به نفع خود آن را تحریف می کند.
Unreliable Voiceover : چیزی که گفته می شود و چیزی که نشان داده می شود، با هم تناقض دارند. (مختص رسانه های تصویری)
Written by the Winners : " تاریخ توسط فاتحان نوشته می شود. " در این زیرگروه، راوی کسی است که پیروز شده و با سوء استفاده از این امتیاز، وقایع داستان را به نفع خود تغییر می دهد.
Infallible Narrator : راوی بیش از حد و توان منطقی خود توصیفات و تعریفات دقیق و بی نقص ارائه می دهد.
Maybe Magic, Maybe Mundane : راوی اطلاعات درست، ولی ناکافی و مبهم ارائه می دهد.
نمونه هایی از راوی غیرقابل اطمینان در آثار داستانی معروف:
- راوی باشگاه مشت زنی
- راوی The Tell-Tale Heart اثر ادگار آلن پو (کسی که عملا این عنصر داستانی را در ادبیات غرب وارد کرد) عموما از این عنصر داستانی برای معرفی کلی راویان غیرقابل اطمینان به دانش آموزان و دانشجویان استفاده می شود.
- چیف برامدن، راوی پرواز بر آشیانه ی فاخته
- در تعدادی از داستان های قصه های هزار و یک شب (مثل "مثل هفت وزیر" و "سه سیب" برای ایجاد حس تعلیق و "حکایت گوژپشت" برای ایجاد حس طنز) از این عنصر استفاده شده است.
- در سری تلویزیونی دکستر، شخصیت اصلی به عنوان راوی بارها تاکید می کند که احساسات انسانی ندارد، در حالی که بسیاری از اتفاقات سریال خلاف این ادعا را ثابت می کنند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
تکنیک های داستان نویسی 5 :رهبر

تکنیک های داستان نویسی شماره 5 : رهبر The Leader



54391467349742950967.jpg



هر گروه به یک رهبر احتیاج دارد. یک ارتش منظم، گروهی انگشت شمار از جنگجویان متحد، کسانی که ناخواسته کنار هم قرار گرفته اند،

حتی گروه دوستانه ی چند دانش آموز، همگی به نوبه ی خود دارای یک رهبر می باشند.

موقعی که وقت عمل فرا برسد یا مشکلی ایجاد شود، لازم است کسی برخیزد، زیر بار مسئولیت برود و تصمیم درست را بگیرد. حتی اگر

حرفی رد و بدل نشود و انتخابی صورت نگیرد، معمولا برای همه مشخص است که چه کسی گروه را هدایت می کند. رهبر غیررسمی

(de facto) کسی است که از روی ضرورت و نیاز یا ویژگی های شخصیتی این مسئولیت را بر عهده گرفته است. رهبر رسمی (de jure)،

همان طور که از اسمش پیداست، کسی است که رسما به عنوان رهبر یک گروه انتخاب شده و ممکن است حتی لقب و مقام مربوطه را نیز

داشته باشد.

در داستان، رهبران به چهار تیپ مختلف کلی عرضه می شوند که البته ممکن است در بسیاری از موارد، این تیپ ها با هم مخلوط بشوند و

تداخل پیدا کنند.

- تیپ یک: عقل کل. آن ها اغلب گروه خود را در راستای هدف خاصی هدایت می کنند و این هدف خاص و واضح را از ابتدا در ذهن خود

مجسم داشته اند. آن ها تمایل دارند به هوش و قابلیت هایشان تکیه کنند تا همیشه یک قدم جلوتر از رقبایشان باشند. در صورت مثبت بودن ،

آن ها اکثرا تیپ شخصیتی شخص باهوش، استراتژیست و قهرمان حیله گر را دارند. در صورت منفی بودن، عموما نابغه های پلید، بد بزرگ و

استاد گول زدن می باشند. آن ها تمایل دارند از پشت پرده و دور از معرکه کارهایشان را انجام بدهند، ولی با این حال ممکن است در این

همین حالت هم قدرت و نفوذ خود را به نمایش بگذارند و این دور از معرکه بودن لزوما به معنی ناشناس بودن یا در اختفا بودنشان نیست.

تیپ دو: معقول. کاربردی ترین، با تجربه ترین، بالغ ترین و یا بی طرف ترین فرد گروه، کسی که اساسا بیشتر از بقیه لایق به دوش گرفتن

مسئولیت هدایت آن می باشد. انگیزه ی او یا حس تعلق خاطری است که نسبت به هم گروه های خود دارد، یا حس وظیفه شناسی نسبت

به هدفی که در راستای آن تلاش می کنند. آن ها عموما از عدم در اختیار داشتن قدرت کافی رنج می برند و عموما باید با کسی که دائما با

تصمیمات آن ها مخالفت می کند، دست و پنجه نرم کنند. کاپیتان ها و ناخداها عموما رهبرهای تیپ دو می باشند. آن ها هم می توانند هم

از یک پایگاه فرماندهی کنند و هم در زمین نبرد. ترجیح می دهند طبق نقشه عمل کنند، ولی حاضرندکه اگر موقعیتش پیش بیاید، به طور

لحظه ای تصمیم بگیرند و معمولا این قابلیت را هم دارا می باشند.

تیپ سه: خودسر. رک ترین و پرروترین فرد گروه. آن قدر مصمم و یک دنده هستند که اغلب گروهشان را هم به دردسر می اندازند و هم از

دردسر نجات می دهند و الهام بخش اعضای آن برای فایق آمدن بر مشکلات می باشند. ویژگی برجسته ی آن ها اغلب شجاعت می باشد.

معمولا شخصیت پردازی آن ها طوری توسعه پیدا می کند که با گذر زمان و به مرور، ویژگی های تیپ دو را به دست می آورند و فرق بین

حماقت و شجاعت را می فهمند. در بسیاری از موارد با تیپ چهار تداخل پیدا می کند. آن ها همیشه در خط مقدم هستند.

تیپ چهار: با جذبه. نماینده ی بی چون و چرای گروه می باشند، یا به خاطر این که ترسناک ترین، ماهرترین، محبوب ترین یا محترم ترین فرد

گروه می باشند، یا به خاطر این که توسط سرنوشت و یک نیروی الهی انتخاب شده اند و اهداف گروه بیشتر از همه برای آن ها اهمیت دارد.

بر خلاف تیپ یک، شخصیت آن ها عامل اصلی نگه داشتن و کنترل تیم می باشد. در یک وضعیت بغرنج، همه تمایل دارند با تصمیم او موافقت

کنند و بحث و جدلی در کار نیست. قدرتمندترین تیپ چهاری ها هسته ی گروه می باشند و ضعیف ترها نوعی مظهر و سوگلی.

نمونه هایی از رهبران استفاده شده در آثار داستانی معروف:

(PROFESSOR X, X-MEN (Type 1-
(TYWIN LANNISTER, A SONG OF ICE AND FIRE (Type 1-
( CAPTAIN AMERICA, THE AVENGERS (Type 2 & 4-
(ARAGORN, LORD OF THE RINGS (Type 4-
(PETER PAN, PETER PAN (Type 3-
(COMMANDER SHEPARD, MASS EFFECT (Type 1 & 2 & 3 & 4-
(LEONARDO, TEENAGE MUTANT NINJA TURTLES (Type 2-
- MULAN, DISNEY’S MULAN (Type 2 & 3)

 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

کجایین پس بیاین بحث کنین دیگه :|
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

تکنیک شماره 4 خیلی سخته :))
من کاملا گیج شدم -هیچ کدوم از مواردی که ذکر شد رو نخوندم و ندیدم البته :-" -
اینا خیلی کاربردی اند ولی اصن بحث برانگیز نیستن.مثلا با استفاده از هر تکنیک خودمون سعی کنیم چیزی بنویسیم و همینجا نقدش کنیم :-?
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
پاسخ : تکنیک های داستان نویسی

به نقل از sahere :
تکنیک شماره 4 خیلی سخته :))
من کاملا گیج شدم -هیچ کدوم از مواردی که ذکر شد رو نخوندم و ندیدم البته :-" -
اینا خیلی کاربردی اند ولی اصن بحث برانگیز نیستن.مثلا با استفاده از هر تکنیک خودمون سعی کنیم چیزی بنویسیم و همینجا نقدش کنیم :-?
من میخوام کل اینا رو یه مقاله کنم.تایپش میکنم به صورت پی دی اف (PDF) همینجا میذارم میتونی دانلود کنی.اونطوری شاید بهتر باشه.
 
بالا