پاسخ : آبی
" ابدیت "
حلول تنهایی نفسم را تنگ کرده است
و نهایت انزوا دارد تمامیت مرا می بلعد
بگذار این احساس تلخ گناه را
در همین ایستگاه میانسالی امان
میان هم همه های بی سبب مردم
جا بگذاریم
من با عطر آویشن موهایت عروج خواهم کرد
تا اوج سرکش پیچید گی های تن زنانه ات
حوالی لبهای پر شده از هیجان بوسه
و خط سیاه اغواگر زیر چشمانت را تا ته خواهم رفت
که می دانم
به جایی در کنار بهشت می رساندم
دیگر اصراری به زندگی ندارم
بگذار در پناه پلک های خیس تو
برای خود
ابدیتی بسازم بانو
♦ زندگی جاریست ، لا به لای آبهای رودخانه ی خاطراتم ♦